الوط

لغت نامه دهخدا

الوط. [ اَ ] ( از ع ، ص ، اِ ) رندان و اوباش. بعضی گویند ظاهراً جمعلوطی است نظیر رنود و صدور که جمع رند و صدر است ، وصاحب بهار عجم گوید: در این سخن تأمل است ، چه در رنود و صدور حرف راء و صاد هر دو فاء کلمه و اصلی اند ولی همزه الوط اصلی نیست ، مگر اینکه گوییم در لفظ تحریف روی داده ، و صحیح آن لووط بر وزن سقوط بر قیاس هنود است که جمع «هندی » است. ( از آنندراج ) ( بهار عجم ). امروزه بیشتر «الواط» استعمال کنند. رجوع به الواط و الواد و بهار عجم و آنندراج و چراغ هدایت شود.

الوط. [ اَل ْ وَ ] ( ع ن تف ) چسبانتر: هو الوط بقلبی ؛ او چسبانتر است به دل من. ( از منتهی الارب ). || لواطکننده تر.
- امثال :
الوط من دب .
الوط من راهب . رجوع به مجمع الامثال میدانی و جمهرة الامثال ابی هلال عسکری چ بمبئی ص 181 شود.

فرهنگ فارسی

چسبانتر هو الوط بقلبی یعنی او چسبانتر است به دل من .

پیشنهاد کاربران

بپرس