الوت
لغت نامه دهخدا
الوت. [ اَ ] ( اِخ ) دهی است مرکز دهستان اَلوت بخش بانه شهرستان سقز، در 7 هزارگزی مرز عراق کنار رودخانه زاب و 36 هزارگزی باختر بانه. کوهستانی و سردسیر است. سکنه آن 300 تن سنی هستند که به کردی سخن میگویند. آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، توتون ، انگور،انار، سقز و لبنیات و شغل مردم زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).
الوت. [ اُ لُت ْ ] ( اِخ ) الت. شهریست در ناحیه کاتالونی اسپانیا جزء ایالت ژیرون که در شصت هزارگزی شمال شرقی ژیرون و در دامنه سلسله جبال پیرنه و نزدیک کشور فرانسه واقع است. سکنه آن 12000 تن و محصول آن فرآورده های صنعتی است. ( از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ذیل اولوت ).
الوة. [ اَل ْ وَ ] ( ع اِ ) درخت عود.( قطر المحیط ) ( دزی ج 1 ص 35 ). رجوع به اُلُوَّة شود.
الوة. [ اَ ل ُوْ وَ ] ( ع اِ ) چوب عود که بدان بخور کنند. ج ، اَلاویَة. ( مهذب الاسماء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). بضم اول نیز بهمین معنی است. ( ابوعبید جوالیقی ص 44 ). و رجوع به اُلُوّ و اِلیَّة شود. || مسافت یک تیر پرتاب. ( از منتهی الارب ). غلوة. ( از تاج العروس ). || رفاهیت. فراخی زندگی. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ).
الوة. [ اُ ل ُوْ وَ ] ( ع اِ ) اَلُوَّة چوب عود که بدان بخور کنند. ج ، اَلاویَة. ( از منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). اِلیَّة. اَلُوّ. ( المنجد ). در مقدمة الادب زمخشری ( نسخه چاپی ص 55 س 19 )، در بیان عطرها پس از عودآمده است. و شاید ریشه آن همان ریشه الوئس فرنگی باشد. ( یادداشت مؤلف ).بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید