جهان متفق بر الهیتش.
( بوستان ).
رجوع به الهیة و الوهیة شود.الهیة. [ اِ لا هی ی َ ]( ع ص نسبی ) مؤنث الهی یعنی خدایی. منسوب به خدا.
- فلسفه الهیه . رجوع به فلسفه و حکمت و الهی شود.
الهیة. [ اِ لا هی ی َ ] ( ع مص جعلی ، اِمص ) خدایی. ( آنندراج ) ( مؤید الفضلاء ). بمعنی الوهیت. ( از اقرب الموارد ). خدا و معبود بودن. || در اصطلاح صوفیه ، هر رسم الهی مضاف به بشر است. ( تعریفات جرجانی ،اصطلاحات صوفیه ). || در اصطلاح فلسفه عبارت از احدیتی است که جامع تمام حقایق وجودی است چنانکه آدم احدیتی جامع تمام صور بشری میباشد، زیرا احدیت جمعیه کمالیه دو مرتبه دارد که نخستین آن مراتب قبل از تفصیل است بنابر آنچه هر کثرتی مسبوق به واحدی است که آن کثرت بالقوه در آن واحد هست و نظر به این نکته است که خداوند در قرآن میفرماید: «و اذ اخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم و اشهدهم علی انفسهم » ( قرآن 172/7 )، زیرا این عبارت است از دیدن مفصل در مجمل بطور تفصیل ، بخلاف دیدن عالم نخل را در هسته آن ، که بالقوه وجود دارد، زیرا این دیدن مفصل در مجمل است بطور اجمال ، و دیدن مفصل در مجمل بطور تفصیل مخصوص به خدای تعالی و پیغمبر اوست. ( از تعریفات جرجانی ).
الهیة. [ اُ هی ی َ ] ( ع اِ ) بازیچه. اُلهوَّة. ( منتهی الارب ). آنچه بدان بازی کنند. ( از اقرب الموارد ).