الهی از دل خاقانی آگهی که در او
خزانه خانه عشق است در بمهر رضا.
خاقانی.
خوش است این پسر وقتش از روزگارالهی همه وقت او خوش بدار.
( بوستان ).
الهی غنچه امید بگشاگلی از روضه جاوید بنما.
جامی.
|| گاه از جهت تیمن و تبرک بدان ابتدا کنند خاصه در وقت مناجات و التماس دعا. || گاه پس از آن ( الهی ) این عبارت تقدیر کنند که لایق بحال وی آن است که در حق وی چنان دعا کنند که کذا کذا. ( ازآنندراج ). در تداول عامه ، یعنی خدا کند. خدا کناد. بحق خدا. امید است. ای کاش. کاشکی : الهی فال زینب راست باشد. الهی قربانت بروم.هر آن سینه کو داغ عشقی ندارد
الهی بروز گریبان نشیند.
باقر کاشی ( از آنندراج ).
بغیبت هرکه حق آشنایی را نگه داردالهی هر کجا باشد خدا باشد نگهدارش .
نعمت خان عالی ( از آنندراج ).
الهی. [ اِ لا ] ( ص نسبی ) خدایی. ربانی. الوهی. مرکب از «اله »نام حق تعالی و یاء نسبت چنانکه در عبارت «حکم الهی اینچنین بود» و کسانی که این یا را از نفس کلمه دانند بخطا رفته اند. ( از غیاث اللغات ) ( از آنندراج ). منسوب به اله ، در ترکیباتی از قبیل حکمت الهی ، علم الهی ، احکام الهی ، رحمت الهی ، توفیق الهی ، قوانین الهی ، وحی الهی ، درگاه الهی ، تأیید الهی و جز آن بسیار استعمال میشود : امیرالمؤمنین در نعمت و راحت ترزبانست بشکر الهی. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 308 ).
پیغمبری ای بیخردان ملک الهی است
از ملکت قیصر به وز ملکت خاقان.
ناصرخسرو.
او سرو جویبار الهی و نفس اوچون سرو در طریقت هم پیر و هم جوان.
خاقانی.
زهی دارنده اورنگ شاهی حوالتگاه تأیید الهی.بیشتر بخوانید ...