الهف

لغت نامه دهخدا

الهف. [ اَ هََ ] ( ع ن تف ) دریغخوارتر. غم و حسرت خورنده تر.
- امثال :
الهف من ابن السوء ؛ دریغخوارتر از پسر شرور، زیرا وی از پدر و مادر خود در حال حیات آنان اطاعت نمیکند و آنگاه که مردند غم میخورد. ( از مجمع الامثال میدانی ).
الهف من ابی غبشان ؛ غمخوارتر از ابوغبشان ، بجای الهف ، احمق نیز آمده. رجوع به مجمع الامثال میدانی ذیل احمق و الهف شود.
الهف من قالب الصخرة ؛ غمخوارتر از «قالب الصخرة» ( نام کسی )، بجای الهف اطمع نیز آمده است. رجوع به مجمع الامثال میدانی ذیل اطمع و الهف شود.
الهف من قضیب ؛ غمخوارتر از قضیب ( نام کسی ). رجوع به مجمع الامثال شود.
الهف من مغرق الدر ؛ غمخورنده تر از مغرق الدر. مردی از تمیم در خواب چنان دید که در دریا یک عدل مروارید یافته و آنرا غرق کرده است. از خواب بیدار شد و از غم بسیار مرد. ( از مجمع الامثال میدانی ).

واژه نامه بختیاریکا

( اَلهُف ) نفس تند

پیشنهاد کاربران

بپرس