الهان

لغت نامه دهخدا

الهان. [ اِ ] ( ع مص ) هدیه دادن از سفر آینده را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). هدیه دادن کسی را که از سفر آید. ( از اقرب الموارد ).

الهان. [ اَ ] ( اِخ ) نام قبیله ای است به اسم الهان بن مالک بن زیدبن اوسلةبن ربیعةبن خیاربن زیدبن کهلان بن سبأبن یشجب بن یعرب بن قحطان ، برادر همدان بن مالک. ( از معجم البلدان ).

الهان. [ اَ ] ( اِخ ) نام جایی نزدیک مدینه که ازآن ِ بنوقریظه بود. ( از معجم البلدان ).

الهان. [ اَ ] ( اِخ ) روستایی است در یمن که از «عرف » شانزده فرسخ و ازجبلان چهارده فرسخ فاصله دارد. ( از معجم البلدان ).

فرهنگ فارسی

روستایی است در یمن که از عرف شانزده فرسخ و از جبلان چهارده فرسخ فاصله دارد .

پیشنهاد کاربران

بپرس