الهاب. [ اِ ] ( ع مص ) برافروختن آتش. ( مصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). شعله ور کردن آتش. ( از اقرب الموارد ). || نیک دویدن اسب. ( مصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). سخت تاختن اسب چنانکه گرد برانگیزد. ( از اقرب الموارد ). || پیاپی درخشیدن برق. ( منتهی الارب ) ( آنندراج )( از اقرب الموارد ). || تشویق و تهییج کسی بکاری : الهبه للامر؛ هیّجه له. ( از اقرب الموارد ).الهاب. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ لِهْب ، گشادگی میان دو کوه یا شکاف کوه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به لِهب شود.