المام
لغت نامه دهخدا
شمس قیس رازی آرد: المام در سرقات شعرآن است که معنیی فراگیرد و به عبارتی دیگر و وجهی دیگر بکار آرد چنانکه ازرقی گفته است :
صدف ز بیم یلان در شود بکام نهنگ
زخون برنگ یواقیت رنگ کرده لاَّل.
( یعنی لاَّلی ، یاء از برای ضررت شعر انداخته شده است ). و انوری ازو برده است و نیکوتر از او گفته :
قهر تو گر طلایه بدریا کشد، شود
دُر در صمیم حلق صدف دانه انار.
و شهاب مؤید نسفی گفته است :
همی بالید خون از حلقه تنگ زره بیرون
بر آن گونه که آب نار پالایی بپرویزن.
ظهیر ازو برده است و به ازو گفته :
تویی که بر تن خصم تو درع داودی
ز زخم تیغ تو پرویزنی بود خون بیز.
و معزی گفته است :
چو بنوشت بر لوح نام ترا
فروایستاد از نوشتن قلم ،
همی گفت زین پس چه دانم نوشت
چو جزوی و کلی نوشتم بهم.
انوری این معنی را ازو برده است و نیکو گفته :
چون زمین را شرف مولد تو حاصل شد
آسمان راه نظیرت بزد اندر تحصیل
خود وجود چو تویی بار دگر ممتنع است بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
گناه صغیر کردن . مباشر و مرتکب صغایر شدن .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. فرود آمدن امر به کسی.
۳. نزدیک شدن کودک به سن بلوغ.
۴. (ادبی ) معنی یا مضمونی را از شعر کسی گرفتن و با عبارت دیگر بیان کردن.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید