الماسی

/~almAsi/

معنی انگلیسی:
diamond

لغت نامه دهخدا

الماسی. [ اَ ] ( ص نسبی ) تراشیده شده مانند الماس. ( ناظم الاطباء ). رجوع به الماس شود.
- الماسی رنگ ؛ درخشنده و براق. ( ناظم الاطباء ).

الماسی. [ اَ ] ( اِخ ) میرزا محمدتقی بن میرزا کاظم بن میرزا عزیزاﷲبن مولی محمد تقی مجلسی اول اصفهانی ( متوفی به سال 1159 هَ. ق. ) از بزرگان علمای امامیه بود. او راست کتاب بهجةالاولیاء درباره کسانی که حجةبن الحسن ( ع ) را دیده اند. وی از محمدباقر مجلسی ثانی جد مادری و عم عالی خود روایت دارد. ( از ریحانة الادب ج 1 ص 101و الذریعه ج 3 ذیل بهجة الاولیاء ).

فرهنگ فارسی

میرزا محمد تقی بن میرزا کاظم بن میرزا عزیز الله بن مولی محمد تقی مجلس اول اصفهانی از بزرگان علمای امامیه بود .

فرهنگ عمید

۱. شبیه الماس.
۲. تراشیده شده مانند الماس.

دانشنامه عمومی

پیشنهاد کاربران

بپرس