الم هندی. [ اَ ل َ م ِ هَِ ] ( اِخ ) پرشادرای ولد مهتاب رای قوم کایتهه. پدرش مدتی منشی دفتر خانه گورنری کلکته بود. این ابیات ازوست : شب که از شوخی مژگان تو افسانه زدند نشتری در رگ خواب من دیوانه زدند. تنها ندارد ابروش ، شمشیر عریان در بغل صد خنجر خونریز دل بگرفته مژگان در بغل.