الم هندی

لغت نامه دهخدا

الم هندی. [ اَ ل َ م ِ هَِ ] ( اِخ ) پرشادرای ولد مهتاب رای قوم کایتهه. پدرش مدتی منشی دفتر خانه گورنری کلکته بود. این ابیات ازوست :
شب که از شوخی مژگان تو افسانه زدند
نشتری در رگ خواب من دیوانه زدند.
تنها ندارد ابروش ، شمشیر عریان در بغل
صد خنجر خونریز دل بگرفته مژگان در بغل.
( از تذکره روز روشن ص 69 ).

پیشنهاد کاربران