اللهیاری

لغت نامه دهخدا

اللهیاری. [ اَل ْ لاه ] ( اِخ )دهی است از دهستان اسفندآباد بخش قروه شهرستان سنندج ، در 20 هزارگزی شمال خاوری قروه و 60 هزارگزی شمال باختری باباگرگر. جلگه و سردسیر است. سکنه آن 50 تن شیعه اند و بترکی سخن میگویند. آب آن از چشمه ، و محصول آن غلات و لبنیات ، و شغل مردم زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد، و در تابستان از طریق باباگرگر اتومبیل میتوان برد. صنایع دستی زنان قالیچه ، جاجیم و گلیم بافی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

اللهیاری. [ اَل ْ لاه ] ( اِخ ) دهی است از دهستان حیات داود بخش گناوه شهرستان بوشهر، در 36 هزارگزی جنوب خاوری گناوه و 5 هزارگزی راه فرعی گناوه به برازجان. در جلگه واقع و گرمسیر و مرطوب است. سکنه آن 85 تن شیعه هستند و بفارسی سخن میگویند. آب آن از چاه ، و محصول آن غلات دیمی ، و شغل مردم زراعت است.راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).

فرهنگ فارسی

دهی است از دهستان حیات داود بخش گناوه شهرستان بوشهر .

پیشنهاد کاربران

بپرس