القاء
/~elqA/
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
مترادف ها
قیاس، ایراد، استقراء، مقدمه، ذکر، استنتاج، القاء، قیاس کل از جزء، پیش سخن
تشویق، الهام، استنشاق، شهیق، گرایش، القاء، وحی، نفس عمیق
ریزش، ریختن، خیسانده، القاء، تزریق، دم کردگی
تحریک، هیجان، براشفتگی، برافروختگی، غلیان، برانگیختن، القاء، انفعال
اشاره، الهام، پیشنهاد، تلقین، القاء، اظهار عقیده
کاشتن، القاء
ریزش، القاء، تزریق، رنگرزی، صباغی
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
إلقاء:
به معنای انداختن است: "قَالَ أَلْقِهَا یَا مُوسَی" القاء: دیدار حضوری و تماسی ولی غیر مرئی را گویند که ملاقات کننده در محضر ملاقات شونده است ولی او را با چشم نمی بیند. "وَأَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِنّی" یعنی ای موسی، از تولد محبت من با تو در حال ملاقات و القاء به تو بود. لقاءالله: دیدار انسان بعد از مرگ با خدا یک دیدار ملاقاتی است که بعد از مرگ انسان حضور خداوند را بر خود خواهد دید ولی این دیدن نامرئی است.
... [مشاهده متن کامل]
به معنای انداختن است: "قَالَ أَلْقِهَا یَا مُوسَی" القاء: دیدار حضوری و تماسی ولی غیر مرئی را گویند که ملاقات کننده در محضر ملاقات شونده است ولی او را با چشم نمی بیند. "وَأَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِنّی" یعنی ای موسی، از تولد محبت من با تو در حال ملاقات و القاء به تو بود. لقاءالله: دیدار انسان بعد از مرگ با خدا یک دیدار ملاقاتی است که بعد از مرگ انسان حضور خداوند را بر خود خواهد دید ولی این دیدن نامرئی است.
... [مشاهده متن کامل]
القا: هنر پدید آوردن یک ایده یا یک احساس در کسی بدون آشکارا بر زبان آوردن آن.
( https://www. cnrtl. fr/definition/suggestion )
همتای پارسی این واژ] ی عربی، این است:
هاویژ ( کردی )
همتای پارسی این واژ] ی عربی، این است:
هاویژ ( کردی )
تلقین کردن.
در حقوق یعنی اینکه بازجو اظهاراتی که از متهم سر نزده را به او قالب کند با سوالاتش.
در حقوق یعنی اینکه بازجو اظهاراتی که از متهم سر نزده را به او قالب کند با سوالاتش.
تشویق ، تحریک، برافروختن، شوراندن
فهماندن ، یاد دادن
افکندن، انداختن
افکندن، انداختن