الفیه

لغت نامه دهخدا

( الفیة ) الفیة. [ اَ فی ی َ ] ( اِخ ) نام منظومه هایی هزاربیتی یا قریب بدان که درباره علمی و بیشتر در علم نحو باشد مانند الفیه ابن معطی و الفیه ابن مالک . صاحب مؤیدالفضلا گوید: نام کتابی است در علم نحو منطق و کتابیست که فحش و هجا در آن مذکور است ، و صاحب غیاث اللغات آرد: الفیه کتابی است در علم نحو و صرف که هزار بیت دارد - انتهی. ظاهراً مراد الفیه ابن مالک است. و منیری در شرفنامه خود آن را نام کتابی فقهی میداند. صاحب لغات تاریخیه و جغرافیه ٔترکی ( ج 1 ص 244 ) گوید: الفیه ببعضی از متون شعری که حاوی قواعد علوم عربی است اطلاق میشود و الفیه های معروف بدین قرارند: 1 - الفیه ابن مالک ، مشهورترین الفیه ایست که وسیله شیخ جمال الدین محمدبن مالک سروده شده است و چند تن آن را شرح کرده اند. 2- الفیه ابن معطی ، سروده یحیی بن عبدالمعطی متوفی به سال 628 هَ. ق. در فن نحو. شروحی نیز دارد. 3 - الفیه عبدالرحیم بن حسین عراقی متوفی به سال 806 هَ. ق. در اصول حدیث. 4 - الفیه شیخ ابن الوردی در فن تعبیر. 5 - الفیه قباقبی در فن معانی و بیان. 6 - الفیه حافظ سیوطی در فنون نحو و تصریف و خط. 7 - الفیه ابن البرماوی در علم فقه. 8 - الفیه ابن شحنه حلبی در فرائض.9 - الفیه ابوبکر اربیلی که دارای هزار لغز است.
الفیه. [ اَ ی َ / ی ی َ ] ( اِ ) بمعنی الفینه. ( فرهنگ جهانگیری ). آلت مردی. ( برهان قاطع ). آلت تناسل. ( فرهنگ رشیدی ) ( انجمن آرا ). کنایه از آلت تناسل. ( از غیاث اللغات ). در اصطلاح رندان کنایه از قضیب و ذَکَر. ( غیاث اللغات ). شاید لفظ مذکور مخفف الفیه ( بکسر لام ) عربی باشد و ذکر را در استقامت تشبیه و منسوب به الف کرده اند. ( فرهنگ نظام ) :
شد بجان الفیه غلام او را
نخورد شلفیه تمام او را.
انوری ( در ستایش آلت قاضی کیرنک از فرهنگ نظام ذیل شلفیه ).
چه ازو درگذری نوبت بهزاد آید
آنکه با سریت او الفیه ناکاد آید.
سوزنی ( از جهانگیری ).
و رجوع به الفینه شود.
- صورتها یا نقشهای الفیه ؛ اشکال عجیب از جماع مرد و زن که در کتاب الفیه و شلفیه تصویر شده بود. رجوع به «الفیه و شلفیه » شود :
از جد نیکو رای تو وز همت والای تو
رسواترند اعدای تواز نقشهای الفیه.
منوچهری.
این خانه را از سقف تا بپای زمین صورت کردند، صورتهای الفیه از انواع گرد آمدن مردان با زنان ، همه برهنه ، چنانکه جمله آن کتاب را صورت و حکایت و سخن نقش کردند و بیرون این صورتها نگاشتند فراخور این صورتها. ( تاریخ بیهقی چ فیاض ص 121 ). پس خبر این خانه بصورت الفیه سخت پوشیده به امیر محمود نبشتند. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 122 ).

فرهنگ فارسی

کتابی در قواعد صرف و نحوی عربی شامل ۱٠٠٠ بیت تالیف محمد بن مالک .
( اسم ) آلت مردی نره احلیل .

فرهنگ معین

( ~. ) (اِ. ) آلت مردی .
(اَ یَّ ) [ ع . ] (ص نسب . اِ. ) منسوب به الف ، دارای هزار.

فرهنگ عمید

قصیده یا منظومه ای در هزار بیت که در موضوع های مختلف گفته شده باشد: الفیهٴ ابن معطی در نحو، الفیهٴ ابن مالک در نحو.
۱. آلت تناسلی مرد.
۲. مطالب و تصاویر شهوت انگیز.

دانشنامه آزاد فارسی

الفیه (منظومه). اَلْفیّه (۲)
(به معنی هزارتایی) عنوان منظومه های هزار بیتی عربی، عمدتاً در بحر رجز و به شکل مثنوی، در علوم و فنون مختلف. برخی از این ارجوزه ها و مجموعه های شعر تعلیمی، همچون الفیّۀ ابن مالک و الفیۀ ابن معطی، هر دو در نحو، را چنان دلکش و استادانه پرداخته اند که با اقبال دانشوران روبه رو شده و در حوزه های علمی رواج یافته است.

الفیه (کتاب). اَلْفیّه (۱)
کتابی به عربی، در فقه امامیه، تألیف شهید اول. مؤلف در این اثر به بیان ۱۰۰۰ واجب در نماز پرداخته است. او کتابی دیگر با نام نفلیه نوشت و در آن به بیان مستحبات نماز پرداخت. فقیهان بزرگ امامیه بر الفیه حواشی و تعلیقات بسیار نوشته اند.

پیشنهاد کاربران

بپرس