الفیل
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] ریشه کلمه:
کیف (۸۳ بار)
حیوانی است معروف. . داستان اصحاب فیل در مجمع البیان فرموده: راویان حکایات اتفاق دارند بر اینکه نام پادشاه یمن که قصد ویرانی کعبه را کرد ابرهه بن صباح اشرم بود... ابرهه در یمن کعبهای بنا کرد و در آن قبه هائی از زر قرار داد، به اهل مملکتش دستور داد که به جای بیت الحرام به زیارت آن بروند، مردی از عرب بنی کنانه که به یمن آمده بود وارد کعبه ابرهه شد و در آنجا کثافت کاری کرد، ابرهه چون وارد آنجا شد و کثافت را دید گفت: که این کار را کرده؟! به نصرانیتم قسم آن خانه (کعبه مسلمین) را خراب میکنم تا هیچ کسی به زیارت آنجا نرود، دستور تجهیز لشکریان را صادر کرد فیلان جنگی را نیز آورد بیشتر آنان که از وی پیروی کردند قبائل عک و اشعریون و خثعم بودند. با لشکریان به قصد ویرانی کعبه بیرون شد در بین راه مردی از بنی سلیم را گفت که مردم را به حج خانهای که بنا کرده بود بخواند، یکی از مردان بنی کنانه رسول او را کشت، این خبر بر شدت خشم ابرهه افزود و در رفتن شتاب کرد، از اهل طائف رهنمائی خواست مردی نفیل نام را از قبیله هذیل با او به رهنمائی فرستادند، وی آنها را هدایت کرد تا در مغمس شش میلی مکه اردو زدند. پیشاهنگان لشکریان به سوی مکه سرازیر شدند، قریش که تاب مقاومت نداشتند در کوهها متواری گردیدند در مکه جز عبدالمطلب بن هاشم «علیه السلام» نماند که بر منصب سقایه حاج بود و نیز شیبة بن عثمان بن عبدالدار که کلیددار بیت بود عبدالمطلب از دو طرف باب کعبه گرفته و میگفت:«لاهُمَّ اِنَّ المَرَّء یَمَنْعَ رُحَلْهَ فُاَمْنَعْ جِلالَکَ لایَغْلَبِوُا بِصَلیبِهِمُ وَ مَحالِهَمْ عدْواً مِحالَکَ لایَدْخُلُوا الْبَلَدَ الحَرامَ اِذاً فأمُرْ ما بَدالَکْ» ای خدا مرد از منزل خویش حمایت میکند از جمعیّت خویش حمایت کن. تا با صلیب و نیروی خویش بر حرم تو از روی تجاوز غالب نشوند. تا بر شهر محترم وارد نشوند آنگاه هرچه خواهی بفرما. آنگاه مقدمات قشون ابرهه قسمتی از چهارپایان قریش را به غنیمت گرفتند که دویست شتر از عبدالمطلب در آن بود آن بزرگوار برای استرداد شتران به قشون ابرهه آمد، دربان به ابرهه گفت: ای پادشاه، بزرگ و آقای قریش پیش تو میآید او کسی است که انسانها را در قبیله و وحوش را در کوهها اطعام میکند. ابرهه گفت: مأذون است بیاید، عبدالمطلب«علیه السلام» مردی تنومند و خوش سیما بود ابرهه چون او را دید بزرگتر از آن دید که پایینتر بنشاند و نیز خوش نداشت که با خودش در سریر بنشیند لذا از تخت پایین آمد با او بر زمین نشست گفت: حاجتت چیست؟ فرمود: دویست شتر که پیشاهنگان سپاه تو به غنیمت گرفتهاند. گفت: تو را دیدم به اعجابم آوردی وچون سخن گفتی از مقامت در نظر من کاسته شد. فرمود: چرا ای پادشاه؟ گفت: آمدهام خانهای را که موجب عزت و آبرو و فضیلت شماست و دینی که به آن عبادت میکنید ویران و پایمال کنم، تو بامن در باره شترانت سخن میگویی و در باره منصرف شدن از تخریب بیت سخن به میان نیاوردی؟ عبدالمطلب فرمود: پادشاه من صاحب شترانم و درخصوص مال خود با تو صحبت میکنم این خانه پروردگاری دارد که اگر بخواهد آن را حمایت میکند به من مربوط نیست. ابرهه از این سخن ترسیده دستور داد شتران آنجناب را پس بدهند... لشکریان تصمیم به تخریب بیت الله گرفتند آن شب تیرهای شهاب بسیار در هوا مشاهده شد گویی شب با آنها سخن میگفت، احساس کردند که شب آبستن عذابی است... هنگام طلوع آفتاب پرندگانی در هوا مشاهده شدند که هر پرنده یک سنگریزه در منقار و دوتا پاهایش داشت چون دستهای سنگها را میانداخت دسته دیگری میآمد به شکم هر که از آنها سنگی رسید درید به هر استخوان که رسید خورد و سوراخش کرد ابرهه در حالیکه بعضی از سنگها به وی اصابت کرده بود رو به فرار گذاشت... و در یمن سینه و شکمش از زخم منفجر شد و مرد در نتیجه لشکریان روبه فرار گذاشتند و متفرق شدند. (باختصار) خداوند سوره فیل را در باره آن بر پیامبرش نازل فرمود:«اَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِاصْحابِ الْفیلِ .اَلَمْیَجْعَلْ کَیْدَهُمْ فی تَضْلیلٍ. وَ اَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْراً اَبابیلَ. تَرْمیهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجّیلٍ. فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ» در «ابابیل» راجع به نحوه متفرق شدن لشکریان ابرهه و شیوع بیماری در میان آنها توضیحی داده شده که قابل دقت است.
کیف (۸۳ بار)
حیوانی است معروف. . داستان اصحاب فیل در مجمع البیان فرموده: راویان حکایات اتفاق دارند بر اینکه نام پادشاه یمن که قصد ویرانی کعبه را کرد ابرهه بن صباح اشرم بود... ابرهه در یمن کعبهای بنا کرد و در آن قبه هائی از زر قرار داد، به اهل مملکتش دستور داد که به جای بیت الحرام به زیارت آن بروند، مردی از عرب بنی کنانه که به یمن آمده بود وارد کعبه ابرهه شد و در آنجا کثافت کاری کرد، ابرهه چون وارد آنجا شد و کثافت را دید گفت: که این کار را کرده؟! به نصرانیتم قسم آن خانه (کعبه مسلمین) را خراب میکنم تا هیچ کسی به زیارت آنجا نرود، دستور تجهیز لشکریان را صادر کرد فیلان جنگی را نیز آورد بیشتر آنان که از وی پیروی کردند قبائل عک و اشعریون و خثعم بودند. با لشکریان به قصد ویرانی کعبه بیرون شد در بین راه مردی از بنی سلیم را گفت که مردم را به حج خانهای که بنا کرده بود بخواند، یکی از مردان بنی کنانه رسول او را کشت، این خبر بر شدت خشم ابرهه افزود و در رفتن شتاب کرد، از اهل طائف رهنمائی خواست مردی نفیل نام را از قبیله هذیل با او به رهنمائی فرستادند، وی آنها را هدایت کرد تا در مغمس شش میلی مکه اردو زدند. پیشاهنگان لشکریان به سوی مکه سرازیر شدند، قریش که تاب مقاومت نداشتند در کوهها متواری گردیدند در مکه جز عبدالمطلب بن هاشم «علیه السلام» نماند که بر منصب سقایه حاج بود و نیز شیبة بن عثمان بن عبدالدار که کلیددار بیت بود عبدالمطلب از دو طرف باب کعبه گرفته و میگفت:«لاهُمَّ اِنَّ المَرَّء یَمَنْعَ رُحَلْهَ فُاَمْنَعْ جِلالَکَ لایَغْلَبِوُا بِصَلیبِهِمُ وَ مَحالِهَمْ عدْواً مِحالَکَ لایَدْخُلُوا الْبَلَدَ الحَرامَ اِذاً فأمُرْ ما بَدالَکْ» ای خدا مرد از منزل خویش حمایت میکند از جمعیّت خویش حمایت کن. تا با صلیب و نیروی خویش بر حرم تو از روی تجاوز غالب نشوند. تا بر شهر محترم وارد نشوند آنگاه هرچه خواهی بفرما. آنگاه مقدمات قشون ابرهه قسمتی از چهارپایان قریش را به غنیمت گرفتند که دویست شتر از عبدالمطلب در آن بود آن بزرگوار برای استرداد شتران به قشون ابرهه آمد، دربان به ابرهه گفت: ای پادشاه، بزرگ و آقای قریش پیش تو میآید او کسی است که انسانها را در قبیله و وحوش را در کوهها اطعام میکند. ابرهه گفت: مأذون است بیاید، عبدالمطلب«علیه السلام» مردی تنومند و خوش سیما بود ابرهه چون او را دید بزرگتر از آن دید که پایینتر بنشاند و نیز خوش نداشت که با خودش در سریر بنشیند لذا از تخت پایین آمد با او بر زمین نشست گفت: حاجتت چیست؟ فرمود: دویست شتر که پیشاهنگان سپاه تو به غنیمت گرفتهاند. گفت: تو را دیدم به اعجابم آوردی وچون سخن گفتی از مقامت در نظر من کاسته شد. فرمود: چرا ای پادشاه؟ گفت: آمدهام خانهای را که موجب عزت و آبرو و فضیلت شماست و دینی که به آن عبادت میکنید ویران و پایمال کنم، تو بامن در باره شترانت سخن میگویی و در باره منصرف شدن از تخریب بیت سخن به میان نیاوردی؟ عبدالمطلب فرمود: پادشاه من صاحب شترانم و درخصوص مال خود با تو صحبت میکنم این خانه پروردگاری دارد که اگر بخواهد آن را حمایت میکند به من مربوط نیست. ابرهه از این سخن ترسیده دستور داد شتران آنجناب را پس بدهند... لشکریان تصمیم به تخریب بیت الله گرفتند آن شب تیرهای شهاب بسیار در هوا مشاهده شد گویی شب با آنها سخن میگفت، احساس کردند که شب آبستن عذابی است... هنگام طلوع آفتاب پرندگانی در هوا مشاهده شدند که هر پرنده یک سنگریزه در منقار و دوتا پاهایش داشت چون دستهای سنگها را میانداخت دسته دیگری میآمد به شکم هر که از آنها سنگی رسید درید به هر استخوان که رسید خورد و سوراخش کرد ابرهه در حالیکه بعضی از سنگها به وی اصابت کرده بود رو به فرار گذاشت... و در یمن سینه و شکمش از زخم منفجر شد و مرد در نتیجه لشکریان روبه فرار گذاشتند و متفرق شدند. (باختصار) خداوند سوره فیل را در باره آن بر پیامبرش نازل فرمود:«اَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِاصْحابِ الْفیلِ .اَلَمْیَجْعَلْ کَیْدَهُمْ فی تَضْلیلٍ. وَ اَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْراً اَبابیلَ. تَرْمیهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجّیلٍ. فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ» در «ابابیل» راجع به نحوه متفرق شدن لشکریان ابرهه و شیوع بیماری در میان آنها توضیحی داده شده که قابل دقت است.
wikialkb: الْفِیل
پیشنهاد کاربران
( Elephent ) : دگرگون شده ی الفیل عربی است که ریشه ی آن پیل پارسی است. در تورانی هم ریشه های فیل و پیل هر دو دیده می شود .