الفچ

پیشنهاد کاربران

بر پشت پلکها عرقی الفچ می نشست و زبان در کام، خشک می شد .
الفچ به معنی چسبناک، لزج
کلیدر
محمود دولت آبادی
عرق الفچ؛ عرق لزح. عرق سرد. وقتی انسان در خود گرفتار شود و غرق در تفکر در تنهایی عرقی بزند
الفچ:گیرا، چسبناک. نمونه:شیدا عرق الفچ از پیشانی وزیر کاکل پاک کرد ( کلیدر، ج۶ص۱۶۱۲ )
محمدجعفر نقوی
اِلِفچ/ elefch : چسبناک
مانند: نمی بینی گل الفچ را هرچه جور به کف پاوزارهایت می چسبد؟
کلیدر
محمود دولت آبادی
چسبناک

بپرس