الفغده. [اَ ف َ دَ / دِ ] ( ن مف ) نعت مفعولی از الفغدن. اندوخته بود از هر جنس. ( فرهنگ اسدی ). اندوخته. ( فرهنگ اوبهی ). اندوخته. مدخر. الفنجیده. الفخته. بیلفغده. بیلفنجیده. رجوع به الفاختن و الفخته شود : بکردار نیکی همی کردمی وز الفغده خود همی خوردمی.