چون غنچه جز سکوت نباشد بیان ما
پیچیده شد زبان سخن در دهان ما
هرگز بشکوه وا نکنم لب ز اهل بزم
چون شمع زیر تیغ بود گر زبان ما
اندیشه مآل نیاید ز ما درست
در دست دیگریست چو سود و زیان ما
نام و نشان بخلق برآرم اگر مرا
سازد نشانه غمزه ابروکمان ما
در دشت پربلای جنون نیست الفتی
جز موج ریگ و اشک روان کاروان ما.
( از صبح گلشن ص 33 و 34 ).
و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 و الذریعه ج 9 قسمت اول ص 91 شود.