الفته

لغت نامه دهخدا

( آلفته ) آلفته. [ ل ُ ت َ / ت ِ ] ( ن مف / نف ) آشفته. پریشان. شوریده. مشوّش. || درویش. بی نوا .

فرهنگ فارسی

( آلفته ) ( اسم ) آشفته پریشان .

فرهنگ معین

( آلفته ) (لُ تِ ) (ص مف . ) آشفته ، پریشان .

فرهنگ عمید

( آلفته ) آشفته، شوریده، پریشان.

گویش مازنی

( آلفته ) /aalofte/ الافت
/aalofta/ درویش و بی کس و سربزیر

پیشنهاد کاربران

در گویش اصفهانی به ماناک "آرام" به کار برده می شود.
می گویند خداوند آن زن را آلفته کند.
یعنی خداوند آن زن را آرام کند.
آلُفْتِه:بر وزن آشفته. در گویش گوغر زنی که حرکات وسخن فریبنده دارد ( برگرفته از فرهنگ گویش گوغر اکبر نقوی )

بپرس