العس. [ اَ ع َ ] ( ع ص ) مرد که رنگ لبش بسیاهی زند. ج ، لُعس. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). سیاه بام لب. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مصادر زوزنی ). || گیاهی که بسبب انبوهی بسیاهی زند. ( از اقرب الموارد ) ( از آنندراج ).
العس. [ اَ ع َ ] ( اِخ ) کوهی است در دیار بنی عامربن صعصعه. و بقول «بکری » نام عربی جایی در یمن است. امروءالقیس گوید :
فلا ینکرونی اننی انا ذا کم
لیالی حل الحی غولا فألعسا.( از ضمیمه معجم البلدان ج 1 ).