[ویکی الکتاب] ریشه کلمه:
طلق (۲۳ بار)
جدائی. در اقرب الموارد گوید: «طَلَقَتِ الْمَرْئَةِ مِنْ زَوْجِها: بانت» ایضاً به معنی طلاق دادن (کنار کردن زوجه) آمدهدر جوامع الجامع فرموده: طلاق به معنی تطلیق است مثل کلام و سلام به معنی تکلیم و تسلیم. آیه . . به معنی ثانی است. انطلاق: به معنی رفتن و گشاده روئی و روانی زبان است چنانکه اهل لغت گفتهاند و اینها از مصادیق معنای اول میباشند. . یعنی: رفتند تا چون به کشتی سوار شدند آن را سوراخ کرد. . یعنی اشراف قریش از پیش ابی طالب برفتند و گفتند: بروید و در دفاع از خدایان خویش پا بر جا باشید. در کریمه: . مراد روانی زبان است در نهایه نقل شده: «اَفَضَلُ الْایمانَ اَنْ تَکَلَّمَ اَخاکَ وَ اَنْتَ طَلیقٌ» یعنی افضل ایمان آن است که با برادر مسلمان گشاده رو سخن گوئی ولی این استعمال در قرآن نیست. طلاق در مجمع فرموده: طلاق باز کردن عقد نکاح است از جانب زوج به علتی و اصل آن از انطلاق (رفتن و کنار شد) میباشد. باید دانست: طلاق باآن که سبب از بین رفتن خانواده و به موجب روایات ابضغ الحلال عنداللّه ولی چارهای از تجویز آن نیست و و جودش از ضروریات زندگی است. آنگاه که زوجین توافق اخلاقی نداشته باشند یا علل دیگری در میان باشد یا زن یا مرد یکی از دیگری تنفّر داشته باشند تحریم طلاق ئ عدم اجازه جدائی، موجب از بین رفتن آزادی و رفاه زن و مرد است، هیچ عقل و وجدانی به چنین محرومیت و چنین جهنّم سوزان فتوی نمیدهد. هر قانون و دینی که طلاق را تحریم کند بر خلاف فطرت بشر قدم برداشته است. لذا اسلام باآن که طلاق را مکروه میداند آن را امضاء کرده است. کلیسا به اطلاق مخالف است و آن را تحریم میکند ولی علی رغم کلیسا دادگاههای دنیای مسیحیّت سالانه حکم هزاران طلاق را صادر میکنند، این نیست مگر به آن جهت که طلاق ضروری فطرت بشر است. در دین پاک اسلام طلاق بدست مرد است و زن در آن مستقل نیست مگرآن که مرد او را وکیل کند که در صورت بروز عللی خود را طلاق دهد ولی این بدان معنی نیست که زن به طور کلی در دست مرد آلت بی ارادهای باشد بلکه قانون و حاکم شرع میتواند در موارد بخصوصی که صلاح بداند زن را بدون اجازه مرد مطلقه کرده و از دست وی آزاد نماید. تفصیل مطلب در فقه است. درباره ازدواج و طلاق و مراعات جوانب و حقوق آن دو در قرآن مجید آیات بسیاری هست و یک سوره فقط به نام طلاق است. هیچ قانونی مثل اسلام جهات این دو امر اصیل را بررسی و مراعات نکرده است. محلّل در اینجا مناسب است درباره محلّل که از توابع نکاح و طلاق است بحث شود به موجب آیه . شخص اگر سه بار زنش را طلاق دهد دیگر نمیتواند او را به نکاح خویش در آورد مگرآن که زن با مرد او را طلاق دهد در این صورت مرد اولی میتواند او را تزویج نماید. معنی آیه: طلاق دو دفعه است پس از آلن رجوع است به طور متعارف یا رها کردن زن است بعد از تمام عدّه پس اگر بار دیگر طلاق دهد بر مرد حلال نیست تا با شوهر دیگر ازدواج کند. علت این حکم بنابر روایتی که صدوق رحمه اللّه از امام رضا علیه السلام نقل میکند آن است که: مردان طلاق را سبک نشمرند و آن را ملعبه نکنند و زنان به ضرر نیافتند (فقیه کتاب طلاق باب 57. علل الشرایع باب 276). در تکرار ازدواج و طلاق روشن میشود که ادامه زناشوئی غیر ممکن بوده و مرد زن را ملعبه قرار داده است. بنابراین پس از طلاق سوم دیگر محلی برای رجوع یا عقد جدید نمیماند. در المنار گفته: پس از دو دفعه طلاق و رجوع اختیار و امتحان تمام میشود، هر گاه بار سوم سوم طلاق دهد آن مرد ناقص العقل و الادب است. شایسته نیست زن را مانند توپ بازی در اختیار وی بگذاریم تا طور دلش خواست با او رفتار کند. ولی آنگاه که زن با مرد دیگری ازدواج کرد اگر او زن را برای همیشه نگاه داشت هیچ و اگر او نیز به عللی طلاق داد زن اختیار دارد با هر کس که دلش خواست ازدواج کند از جمله با شوهر اولی، اگر بدانند که در اثر مرور زمان شاید بتوانند به زناشوئی ادامه دهند «اِنْ ظَنّا اَنْ یُقیما حُدُودَ اللّهِ». این مسئله کاملا طبیعی است ولی در اثر سوء استفاده بعضی از مسلمانان به صورت زنندهای در آمده که روح اسلام و قرآن از آن بیزار است و آن اینکه: چون مردی به زنش سه دفعه طلاق داد و پشیمان شد و خواست او را تزویج کند، سراغ یک نفر ناشناس میروند و به او چیزی وعده میکنند که زن را عقد کرده پس از مقاربت بلافاصله طلاق بدهد تا شوهر اول در تزویج او محذوری نداشته باشد باآن که به تصریح شیعه و اهل سنت رسول خدا صلی اللّه علیه وآله و سلم به چنین و چنان شخص لعنت کرده و فقهاء در صحت آن عقد تردید کردهاند. از رسول خدا صلی اللّه و علیه و آله نقل شده: «لَعَنَ اللّهُ الْمُحِلِّلُ لَهُ» یعنی خدا باآن که برای او محلل واقع میشود لعنت کند این حدیث در وسائل ج 12 کتاب التجارة ص 221 و در صحیحتر مذی تحت شماره 1119-1120 از علی علیه السلام و ابن مسعود منقول است و نیز در تفسیر مجمع البیان، کشاف، ابن کثیر، و المنار ذیل آیه فوق نقل شده، ایضاً میشود آن را در سفینة البحار و نهایه ابن اثیر در ماده حلل و در الجامع الصغیر و کنوز الحقائق باب لام و سنن ابی داود کتاب نکاح باب التحلیل مطالعه کرد. بنابراین ملعون است کسی که زنی را به قصد حلال بودن به شوهر اولی تزویج کند و نیز شوهر اول ملعون است که برای او چنین کاری انجام شود. گذشته از این صحت چنین عقدی جای اشکال است مرحوم مجلسی در بحار پس از نقل حدیث فرموده: اکثر علماء اهل سنت به بطلان این عقد (عقدی که مشروط بطلاق بعد از مقاربت است (رأی دادهاند و بنابر اصول امامیه قول به بطلان اقرب است (نقل از سفینة البحار) شیخ احمد جزایری در کتاب آیات الاحکام - قلائد الدرر مینویسد: نکاح به ظرط طلاق بعدی به قصد اینکه بر شوهر اولی حلال شود آنچه از اصحاب (علماء امامیّه) نقل شده آن است که عقد هر دو باطل است. ابن رشد دربدایة المجتهد میگوید: امام مالک این عقد را فاسد ولی ابوحنیفه و شافعی صحیح گفتهاند در کشّاف گفته: سفیان و اوزاعی و ابوعبیده و مالک و دیگران به عدم جواز این نکاح فتوی دادهاند ولی آن نزد ابوحنیفه با کراهت جایز است.
طلق (۲۳ بار)
جدائی. در اقرب الموارد گوید: «طَلَقَتِ الْمَرْئَةِ مِنْ زَوْجِها: بانت» ایضاً به معنی طلاق دادن (کنار کردن زوجه) آمدهدر جوامع الجامع فرموده: طلاق به معنی تطلیق است مثل کلام و سلام به معنی تکلیم و تسلیم. آیه . . به معنی ثانی است. انطلاق: به معنی رفتن و گشاده روئی و روانی زبان است چنانکه اهل لغت گفتهاند و اینها از مصادیق معنای اول میباشند. . یعنی: رفتند تا چون به کشتی سوار شدند آن را سوراخ کرد. . یعنی اشراف قریش از پیش ابی طالب برفتند و گفتند: بروید و در دفاع از خدایان خویش پا بر جا باشید. در کریمه: . مراد روانی زبان است در نهایه نقل شده: «اَفَضَلُ الْایمانَ اَنْ تَکَلَّمَ اَخاکَ وَ اَنْتَ طَلیقٌ» یعنی افضل ایمان آن است که با برادر مسلمان گشاده رو سخن گوئی ولی این استعمال در قرآن نیست. طلاق در مجمع فرموده: طلاق باز کردن عقد نکاح است از جانب زوج به علتی و اصل آن از انطلاق (رفتن و کنار شد) میباشد. باید دانست: طلاق باآن که سبب از بین رفتن خانواده و به موجب روایات ابضغ الحلال عنداللّه ولی چارهای از تجویز آن نیست و و جودش از ضروریات زندگی است. آنگاه که زوجین توافق اخلاقی نداشته باشند یا علل دیگری در میان باشد یا زن یا مرد یکی از دیگری تنفّر داشته باشند تحریم طلاق ئ عدم اجازه جدائی، موجب از بین رفتن آزادی و رفاه زن و مرد است، هیچ عقل و وجدانی به چنین محرومیت و چنین جهنّم سوزان فتوی نمیدهد. هر قانون و دینی که طلاق را تحریم کند بر خلاف فطرت بشر قدم برداشته است. لذا اسلام باآن که طلاق را مکروه میداند آن را امضاء کرده است. کلیسا به اطلاق مخالف است و آن را تحریم میکند ولی علی رغم کلیسا دادگاههای دنیای مسیحیّت سالانه حکم هزاران طلاق را صادر میکنند، این نیست مگر به آن جهت که طلاق ضروری فطرت بشر است. در دین پاک اسلام طلاق بدست مرد است و زن در آن مستقل نیست مگرآن که مرد او را وکیل کند که در صورت بروز عللی خود را طلاق دهد ولی این بدان معنی نیست که زن به طور کلی در دست مرد آلت بی ارادهای باشد بلکه قانون و حاکم شرع میتواند در موارد بخصوصی که صلاح بداند زن را بدون اجازه مرد مطلقه کرده و از دست وی آزاد نماید. تفصیل مطلب در فقه است. درباره ازدواج و طلاق و مراعات جوانب و حقوق آن دو در قرآن مجید آیات بسیاری هست و یک سوره فقط به نام طلاق است. هیچ قانونی مثل اسلام جهات این دو امر اصیل را بررسی و مراعات نکرده است. محلّل در اینجا مناسب است درباره محلّل که از توابع نکاح و طلاق است بحث شود به موجب آیه . شخص اگر سه بار زنش را طلاق دهد دیگر نمیتواند او را به نکاح خویش در آورد مگرآن که زن با مرد او را طلاق دهد در این صورت مرد اولی میتواند او را تزویج نماید. معنی آیه: طلاق دو دفعه است پس از آلن رجوع است به طور متعارف یا رها کردن زن است بعد از تمام عدّه پس اگر بار دیگر طلاق دهد بر مرد حلال نیست تا با شوهر دیگر ازدواج کند. علت این حکم بنابر روایتی که صدوق رحمه اللّه از امام رضا علیه السلام نقل میکند آن است که: مردان طلاق را سبک نشمرند و آن را ملعبه نکنند و زنان به ضرر نیافتند (فقیه کتاب طلاق باب 57. علل الشرایع باب 276). در تکرار ازدواج و طلاق روشن میشود که ادامه زناشوئی غیر ممکن بوده و مرد زن را ملعبه قرار داده است. بنابراین پس از طلاق سوم دیگر محلی برای رجوع یا عقد جدید نمیماند. در المنار گفته: پس از دو دفعه طلاق و رجوع اختیار و امتحان تمام میشود، هر گاه بار سوم سوم طلاق دهد آن مرد ناقص العقل و الادب است. شایسته نیست زن را مانند توپ بازی در اختیار وی بگذاریم تا طور دلش خواست با او رفتار کند. ولی آنگاه که زن با مرد دیگری ازدواج کرد اگر او زن را برای همیشه نگاه داشت هیچ و اگر او نیز به عللی طلاق داد زن اختیار دارد با هر کس که دلش خواست ازدواج کند از جمله با شوهر اولی، اگر بدانند که در اثر مرور زمان شاید بتوانند به زناشوئی ادامه دهند «اِنْ ظَنّا اَنْ یُقیما حُدُودَ اللّهِ». این مسئله کاملا طبیعی است ولی در اثر سوء استفاده بعضی از مسلمانان به صورت زنندهای در آمده که روح اسلام و قرآن از آن بیزار است و آن اینکه: چون مردی به زنش سه دفعه طلاق داد و پشیمان شد و خواست او را تزویج کند، سراغ یک نفر ناشناس میروند و به او چیزی وعده میکنند که زن را عقد کرده پس از مقاربت بلافاصله طلاق بدهد تا شوهر اول در تزویج او محذوری نداشته باشد باآن که به تصریح شیعه و اهل سنت رسول خدا صلی اللّه علیه وآله و سلم به چنین و چنان شخص لعنت کرده و فقهاء در صحت آن عقد تردید کردهاند. از رسول خدا صلی اللّه و علیه و آله نقل شده: «لَعَنَ اللّهُ الْمُحِلِّلُ لَهُ» یعنی خدا باآن که برای او محلل واقع میشود لعنت کند این حدیث در وسائل ج 12 کتاب التجارة ص 221 و در صحیحتر مذی تحت شماره 1119-1120 از علی علیه السلام و ابن مسعود منقول است و نیز در تفسیر مجمع البیان، کشاف، ابن کثیر، و المنار ذیل آیه فوق نقل شده، ایضاً میشود آن را در سفینة البحار و نهایه ابن اثیر در ماده حلل و در الجامع الصغیر و کنوز الحقائق باب لام و سنن ابی داود کتاب نکاح باب التحلیل مطالعه کرد. بنابراین ملعون است کسی که زنی را به قصد حلال بودن به شوهر اولی تزویج کند و نیز شوهر اول ملعون است که برای او چنین کاری انجام شود. گذشته از این صحت چنین عقدی جای اشکال است مرحوم مجلسی در بحار پس از نقل حدیث فرموده: اکثر علماء اهل سنت به بطلان این عقد (عقدی که مشروط بطلاق بعد از مقاربت است (رأی دادهاند و بنابر اصول امامیه قول به بطلان اقرب است (نقل از سفینة البحار) شیخ احمد جزایری در کتاب آیات الاحکام - قلائد الدرر مینویسد: نکاح به ظرط طلاق بعدی به قصد اینکه بر شوهر اولی حلال شود آنچه از اصحاب (علماء امامیّه) نقل شده آن است که عقد هر دو باطل است. ابن رشد دربدایة المجتهد میگوید: امام مالک این عقد را فاسد ولی ابوحنیفه و شافعی صحیح گفتهاند در کشّاف گفته: سفیان و اوزاعی و ابوعبیده و مالک و دیگران به عدم جواز این نکاح فتوی دادهاند ولی آن نزد ابوحنیفه با کراهت جایز است.
wikialkb: الطّلاَق