الطع

لغت نامه دهخدا

الطع. [ اَ طَ ] ( ع ص ) مرد دندان فروریخته که بیخش باقی مانده. مؤنث : لَطعاء. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). دندان باز گونه افتیده. ( مصادر زوزنی ). آنکه دندانهاش با گونه افتاده بود. ( تاج المصادر بیهقی ). || آنکه اندرون لب وی سپید بود، و این در سیاهان بیشتر باشد. ( از تاج المصادر بیهقی ). سپیدفام لب. ( مصادر زوزنی ). تقشر ( پوست کنده شدن ) لب و سرخیی که بالای آن را فراگیرد. ( از ذیل اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران