لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
مترادف ها
حتمی، الزام اور، واجب، لازم، لازم الاجراء، الزامی
اجباری، الزام اور، الزامی
مهربان، اجباری، الزامی، اماده خدمت
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
همتای فارسی واژه: نیاز
نگره های فارسی نوین، نیما و گیرا به سان جایگزینی واژه:
∆ بایا - نمونه کاربرد: “حضور در جلسه امتحان بایاست. ”
∆ ناگزیر - نمونه کاربرد: “خوندن این فصل از کتاب زیست برای کنکور ناگزیره. ”
∆ نوشا ( نوین شایسته ) - نمونه کاربرد: “یادگیری مفاهیم نوشاست. ”
... [مشاهده متن کامل]
∆ بایسته - نمونه کاربرد: “رعایت نکات ایمنی در آزمایشگاه شیمی بایسته ست. ”
∆ ناچار - نمونه کاربرد: “او برای مرور نسک ها قبل از هر آزمون ناچاره. ”
∆ گرام ( گرا هم ) نمونه: تسلط بر مباحث برای قبولی در کنکور گرامه.
∆ بایا - نمونه کاربرد: “حضور در جلسه امتحان بایاست. ”
∆ ناگزیر - نمونه کاربرد: “خوندن این فصل از کتاب زیست برای کنکور ناگزیره. ”
∆ نوشا ( نوین شایسته ) - نمونه کاربرد: “یادگیری مفاهیم نوشاست. ”
... [مشاهده متن کامل]
∆ بایسته - نمونه کاربرد: “رعایت نکات ایمنی در آزمایشگاه شیمی بایسته ست. ”
∆ ناچار - نمونه کاربرد: “او برای مرور نسک ها قبل از هر آزمون ناچاره. ”
∆ گرام ( گرا هم ) نمونه: تسلط بر مباحث برای قبولی در کنکور گرامه.
بایسته
نیازین
اجباری
حتمی – اجباری
بایدی - - حتمی - میبایست
حتمی