الزامات


معنی انگلیسی:
occasions

لغت نامه دهخدا

الزامات. [ اِ ]( ع اِ ) ج ِ اِلزام یا اِلزامَه. چیرگیها در سخن و متعهد کردن. رجوع به الزام و فرهنگ ناظم الاطباء شود.

فرهنگ فارسی

جمع الزام

پیشنهاد کاربران

🇮🇷 همتای پارسی: نیاخت ها 🇮🇷
یا نیاختان
( ستاکنام از نیاختن، نیازیدن )
باید ها و نبایدها
بایستگی ها
جمع مکسر الزام، پیش نیازها

بپرس