الحق و الانصاف

لغت نامه دهخدا

الحق و الانصاف. [ اَ ح َق ْ ق ُ وَل ْ اِ ] ( ع اِ مرکب ) حق و داد. حقیقت و عدالت. || ( ق مرکب ) در تداول عامه ، براستی و از روی انصاف. راستی. واقعاً. انصافاً. حقاً. بیشک. بی شبهه.

فرهنگ فارسی

از روی داد و راستی از سر راستی و داد و رزی انصافا حقا : الحق و الا نصاف شجاعت بخرج داد .
حق و داد و حقیقت و عدالت

پیشنهاد کاربران

الحق و الانصاف: [عامیانه، اصطلاح] انصافاً، حقاً .

بپرس