الحذر

لغت نامه دهخدا

الحذر. [ اَ ح َ ذَ ] ( ع صوت ) خبردار و آگاه باش. ( آنندراج ).ملتفت باش. باخبر باش و دوری کن. ( ناظم الاطباء ). زنهار. زینهار. بپرهیز. بترس. بپرهیزید. بترسید. بمعنی ایّاک َ و حَذار عربی. رجوع به حذر شود :
هم ببین خشم شاه در هر دم
الحذر الحذر همی خوان هم.
سنائی.
آتش و دود آید از خرطوم او
الحذر زان کودک مرحوم او.
مولوی.
الحذر ای ناقصان زآن گلرخی
کو بگاه صبح آمد دوزخی.
مولوی.
ای رخ چون آینه افروخته
الحذر از آه ِ من ِ سوخته.
سعدی.

فرهنگ فارسی

حذر، بیم وپرهیز، درمقام بیم دادن وامربه پرهیزکردن ازکاری یاچیزی یاکسی گفته می شودبجای بپرهیز، بترس، دوری کن
بپرهیز . هان . از برونش بر نخیزد جز غریو الحذر . و ز درونش برنیاید جز خروش الفرار ( وحشی بافقی ) یا الحذر الحذر . بپرهیزبپرهیز.
خبردار و آگاه باش ملتفت باش

فرهنگ عمید

حذر، بپرهیز، بترس، دوری کن، در مقام بیم دادن و امر به پرهیز کردن از کاری یا چیزی یا کسی گفته می شود: ای رخ چون آینه افروخته / الحذر از آه من سوخته (سعدی۲: ۵۴۹ ).

پیشنهاد کاربران

بپرس