التماظ. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) زود در دهان انداختن چیزی را. ( منتهی الارب ). خوردن. ( تاج المصادر بیهقی ). || بردن حق کسی را: التمظ بحقه ؛ برد آنرا. ( منتهی الارب ). بدین معنی رجوع به التماط شود. || پیچیدن چیزی را: التمظ بالشّی ٔ؛ پیچید آن را. ( منتهی الارب ). || برهم پیوستن هر دولب را چنانکه آوازی برآید: التمظ بشفتیه ؛ بر هم پیوست هر دو لب را چنانکه آوازی برآمد. ( منتهی الارب ).