التقام. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) فروخوردن لقمه را. ( منتهی الارب ). بگلو فروبردن. ( ترجمان عادل بن علی ). اوباریدن : گفت آن مروارید را التقام کرده ام شکم او بشکافتند و حبوب مروارید از آنجا برداشتند. ( جهانگشای جوینی ). و جمله نهمت خویش به التقام اغذیه نظیف مقصور گردانیده. ( سندبادنامه ص 206 ).
فرهنگ فارسی
( مصدر ) فرو بردن اوباردن بدم درکشیدن.
فرهنگ معین
(اِ تِ ) [ ع . ] (مص م . ) فرو بردن ، اوباردن ، به دم در کشیدن .
فرهنگ عمید
۱. فروبردن لقمه. ۲. باسرعت لقمه در دهان نهادن و فروبردن.