التقاط کردن

لغت نامه دهخدا

التقاط کردن. [ اِ ت ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) برچیدن. چیزی را از موضعی برداشتن. چیزی را از جائی گرفتن. سخنی را از گفتار کسی گرفتن : من که ابوالفضلم کتاب بسیار فرونگریسته ام خاصه اخبار و از آن التقاطها کرده. ( تاریخ بیهقی ). و از مضامین کتب متقدمان التقاط کرده. ( جامعالتواریخ رشیدی ). رجوع به التقاط و التقاطیون شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - چیدن بر چیدن . ۲ - اقتباس کردن .

پیشنهاد کاربران

بپرس