الت تناسلی زن

فارسی به عربی

جرح بلیغ

پیشنهاد کاربران

box noun
1 an interrogation room US, 1998
• Back room. Interrogation room. “The Box, ” they called it. — John
Ridley, Love is a Racket, p. 203, 1998
2 the vagina; a woman UK, 1605
• I grabbed her by the shoulders, kissed her, and right quick from
...
[مشاهده متن کامل]

some instinctive sense shoved my hand right up her dress and
came up with her box shining golden in the golden sun. — Jack
Kerouac, Letter to Neal Cassady, p. 298, 10th January 1951
• She has no cherry, but she thinks it’s no sin / for she still has the
box that the cherry came in. — Bruce Jackson, Get Your Ass in the Water and
Swim Like Me, p. 229, 1964
• The broad was there in a short skirt with no drawers; when the guard
wasn’t looking—zip—she flashed her box, now you see it, now
you don’t—like the guy in the raincoat on the subway. — Edwin
Torres, Carlito’s Way, p. 123, 1975
• Are the billboards around town promoting Kool cigarettes’ flip - top
box in poor taste, pornographic—or neither? The ones that show a
young woman in bathing attire floating in an inner tube under the
caption: “Coolest box around. ” — San Francisco Examiner, p. 37, 15th
September 1976

Annie’s alley noun
the vagina US, 1949
Attested by a police matron at the San Francisco Women’s
Detention Center in April 1949; a woman prisoner was thought
to be concealing $13. 00 “in Annie’s Alley. ”
دودور. ( اِ ) ( اصطلاح عامیانه ) کنایه از شرمگاه زنان است و در مقام دشنام گویند: فلان به دودور دادارش خندید. ( از فرهنگ لغات عامیانه ) .
دریا . کنایه از شرمگاه زنان. ( از آنندراج ) :
عشق می آرد دل افسرده ما را به شور
مطرب ار طوفان بود دریای لنگردار را.
صائب.
گوهر خود را چو آوردی سلامت برکنار
کشتی تن را به این دریای بی لنگر گذار.
...
[مشاهده متن کامل]

صائب ( از آنندراج ) .
کتلها درو چون سرین زنان
که دریا بود از نشیبش عیان.
اشرف ( از آنندراج ) .

هاون . کنایه از فرج زن یعنی موضع جماع ایشان هم هست. فرج زن. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) . این کلمه در عربی به صورتهای هاوَن و هاوُن و هاوون آمده است.
ماداندامه، مادگی
cunt
چشمه ٔ سوزن . [ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ی ِ زَ ] ( ترکیب اضافی ، اِمرکب ) چشم سوزن را گویند. ( انجمن آرا ) . کنایه از سوراخ سوزن است . ( آنندراج ) . سَم ُ الخِیاط :
این جهان با دل تو تنگ تر است
از دل مور و چشمه ٔ سوزن .
...
[مشاهده متن کامل]

فرخی .
تا پیل چو یک فریشم پیله
اندر نشود بچشمه ٔ سوزن
شاها توبزیر فر یزدان مان
بدخواه تو زیر دست آهرمن .
عسجدی .
چشمه ٔ سوزن محیط بحر نتواند شدن
در دل تنگم محیط بحرچون گنجیده است .
صائب ( از آنندراج ) .
و رجوع به چشم سوزن شود. || کنایه از نهایت تنگی . ( برهان ) . بمعنی تنگی نیز آمده . ( انجمن آرا ) : سوراخی به تنگی چشمه ٔ سوزن . || تنگ چشمی باشد. ( برهان ) . کنایه از تنگ چشمی و تنگ نظری . و رجوع به چشم سوزن شود. || باصطلاح لوطیان کنایه از فرج است . ( از آنندراج ) :
مستور گلی که پرده اش دامن تست
لب تشنه بسان چشمه ٔ سوزن تست .
هر لحظه شکفتن و دگر غنچه شدن
رسمی است که مخصوص گل گلشن تست .
شفائی ( از آنندراج ) .

کاف مسطح . [ ف ِم ُ س َطْ طَ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) به اصطلاح لولیان ( لوطیان ) فرج . ( آنندراج از بهار عجم ) :
خامه اش کامد کلید مخزن اسرار کون
ساخت آن کاف مسطح قفل گنج شایگان .
ظهوری ( از آنندراج ) .
دفتر نمدی ( نمدین ) ؛ کتاب نمدین . بیاض نمدی ( نمدین ) . کنایه ازفرج زن . ( غیاث ) ( آنندراج ) .
سرچشمه نیل ؛ کنایه از شرم زن :
به سرچشمه نیل رغبت نمود
که آن پایه را دیده نادیده بود.
نظامی.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس