مطالب زیر بوسیله موسسه آل کثیر جمع آوری شده،
آلِ کَثیر، عشیرۀ مهم عرب شیعی مذهب خوزستان، در منطقۀ میاناب دز و کرخه و روستاهای شوش، دزفول، شوشتر، که به 3 تیرۀ بزرگ بیت سعد بیت کریم وبیت ناصر تقسیم می شود. اگرچه نام این عشیره به شکلهای گوناگونِ آل کثیر، الکثیر و کثیر ضبط شده است، اما روایات بازگو شده در این نکته همداستانند که واژۀ کثیر به معنای بسیار همچون صفتی برای بیان کثرت افراد این عشیره به کار رفته است.
... [مشاهده متن کامل]
آل کثیر در زمان صفویه به خوزستان پای نهادند. علت کوچ آنان به روشنی معلوم نیست، با اینکه گفته اند همۀ عشایر خوزستان ریشه ای در عراق دارند، اما برای آل کثیر بنیادی در عراق شناخته نشده است ( عزاوی، عشائرالعراق، 4 / 190 ) . در میان قبایل عرب 3 قبیله می توان یافت که با آل کثیر همنامند: نخست قبیلۀ کثیر حضر موت، در یمن به ویژه یکی از بطنهای آن به نام بنی کثیر ( کحاله، 3 / 978 ) ، دو دیگر قبیلۀ فضول در جنوب نجد که به 2 تیرۀ فضل و کثیر تقسیم می شود. سه دیگر، بنی ابی کثیر است که بطنی از لواتۀ بربر است ( سویدی، 103 ) بنا به روایتی آل کثیر شاخه ای از عشیرۀ آل فضل است،
( تحقیقات محلی موسسه آل کثیر ) شمار زیادی از قبیله آل کثیر در کشورهای یمن - عمان - � وعربستان سعودی در مکه و اطراف آن و در مدینه منوره ودرجنوب نجد. . . نیز ساکنند. برپایۀ این روایت، حُنَیْفِر نخستین نیای بیاد ماندۀ عشیره، و به دلیل باهوشی وچابکی مورد توجه دستگاه حکومت مشعشعیان برخوردار شد و کار گردآوری مالیات منطقۀ میاناب به وی واگذار گردید. خنیفر با دختر یکی از شیوخ بنی خالد ازدواج کرد و دارای فرزندی به نام ناصرشد. در منطقۀ میاناب طوایفی چند همچون
معلّی، روس عُلَیْم ( شامل زُهَیْریّه ) ، طُرَیْف، ظَبّه ( ازبنی خالد ) ، عنافِجه، عبدالخان و مهدیه می زیستند. هنگامی که مسألۀ اشتقاق نهرهرموشی که حفر آن بوسیله خنیفر از کرخه پیش آمد، طایفۀ معلی که از همه نیرومندتر بود، از چیرگی خنیفر بر زمینهای پیرامون بیمناک شد و به دستیاری روس غلیم او را سر به نیست کرد. سپس ناصر، شیوخ این طوایف را به کین خواهی پدر کشت و با پشتیبانی فرمانروای مشعشعی، ریاست آنان را به عهده گرفت ( تحقیقات موسسه آل کثیر ) . عزاوی گفته است: تنها در روزگار صادق خان زند و طی درگیریهای وی با عشیرۀ منتفق است که با نام آل کثیر برخورد می کنیم ( عشائر. . . ، 4/195 ) ، اما نام این عشیره نخستین بار در رویدادهای اواخر دوران صفویه و مشخصاً در جریان صفی میرزا دیده می شود. در این هنگام ریاست عشیره با شیخ فارِس فرزند ناصر و نوۀ خنیفر بود. به دنبال حملۀ افغانها به ایران و تسلیم شدن شاه سلطان حسین صفوی ( 1105 - 113ق/1694 - 1723م ) کسان بسیاری به ادعای پادشاهی و شاهزادگی برخاستند و بدین سان ملوک الطوایفی فراگیر شد ( استرابادی، 2 - 3؛ کوهمره ای، 478 ) . در 1137ق/1724م شخصی به نام صفی میرزای ثانی وابسته به طایفۀ کرانی خلیل آباد بختیاری ( ناحیه ای در اطراف الیگودرز ) خود را فرزند شاه سلطان حسین خواند و به یاری سران ایلها و عشایر محال شوشتر و کوهگیلویه به فرمانروایی پرداخت، اما شاه طهماسب نامه ای در تکذیب ادعای او فرستاد. از این رو، سران بختیاری صفی میرزا را به زندان انداختند، اما مردم به سبب ناخشنودی از ابوالفتح خان ( حاکم شوشتر ) ، و به هواخواهی صفی میرزا سر به شورش برداشتند و در نتیجه صفی میرزا آزاد شد و با هواخواهانش به کوههای بختیاری پناه برد و سرانجام در محرم 1140ق/اوت 1727م در دهدشت ( از دهستان بویر احمدی سردسیر بخش کوهگیلویۀ شهرستان بهبهان ) به فرمان طهماسب قلی خان ( نادرشاه ) کشته شد. طی 2 سال قدرت صفی میرزا، حکومت شوشتر با شیخ فارِس آل کثیر بود و اسفندیار بیک کارگزاری او را به عهده داشت ( جزایری، 90 - 92 ) .
نادر به پاداش دستیاری کلبعلی خان پسر مهرعلیخان در کشتن صفی میرزا، فرمان حکومت شوشتر را به نام او نوشت، اما اقتدارآل کثیر از آشکار شدن این فرمان جلوگیری کرد و تا 1142ق/1729م که نادرشاه به خوزستان آمد، اسفندیاربیک همچنان به کارگزاری شیخ فارِس به شوشتر فرمان می راند ( جزایری، 112؛ کسروی، 100 ) . بدین سان، آل کثیر درمنطقۀ میاناب وشهرهای دزفول و شوشتر از اقتداری برخوردار شد که تنها پس از بالا گرفتن کارشیخ خَزعَل ( 1279 - 1355ق/1862 - 1936م ) آن را از دست داد.
در 1146ق/1733م پس از شکست نادر از توپال عثمان پاشا، محمدخان بلوچ حاکم کوهگیلویه و دزفول و شوشتر، به کمک ابوالفتح خان، حاکم پیشین شوشتر، آوازه در داد که نادر برای دومین بار شکست خورده و گم شده است ( جزایری، 116، 117 ) . او مردم شوشتر و برخی شیوخ را با خود همداستان کرد و حکومت کوهگیلویه را به شیخ فارِس آل کثیر سپرد ( استرابادی، 220 ) .
نادر، محمدحسین خان سردار را به سرکوب شیخ فارِس که در قلعۀ خود به مخالفت سنگر گرفته بود، فرستاد. پس از آنکه محمدخان را در بند شولستان شکست داد ( گلستانه، 376 ) ، شیخ فارِس و تنی چند از شیوخ عرب خواستار امان شدند. نادر فرمان داد که که شیوخ را همراه با فرزندان شیخ فارِس از راه خرم آباد به استرآباد بکوچانند ( استرابادی، 226 ) .
پس از کشته شدن نادر در 1160ق/ 1746م بار دیگر آشفتگی ایران را فرا گرفت. علی قلی خان برادرزادۀ نادرشاه با نام عادلشاه به پادشاهی نشست و حکومت هویزه ( حویزه ) را به مولی مُطْلِب خان مشعشعی و حکومت شوشتر را به عباس قلی خان واگذاشت، ( جزایری، 126 ) .
در این دوره بود که آل کثیر نیرومند شدند و بر بخش خاوری خوزستان دست یافتند و کشمکش آنان با مولی مطلب و دیگران آغاز شد ( کسروی. 111 ) . مطلب خان برای پیشگیری از گسترش اقتدار آل کثیر تصمیم به گوشمال شیخ سعد بن فارِس و دیگر شیوخ عشیره گرفت، اما در جنگی که روی داد، مولی مطلب درسرخکان، نزدیک شوشتر شکست خورد و به هویزه بازگشت ( جزایری، 127 ) . آل کثیر ازاین پیروزی دلیرتر شدند و بر همۀ سرزمینهای پیرامون شوشتر و دزفول تسلط یافتند.
در 1161ق/1747م پس از آنکه ابراهیم خان برادر خود، عادلشاه را مغلوب کرد، حاکم جدیدی به شوشتر فرستاد، اما مردم از سختگیری وی به شیوخ عرب پناه بردند و اهالی دزفول نیز محمدرضا بیک حاکم شهر را بیرون راندند. محمدرضا بیک به شیوخ آل کثیر پیوست و ایشان نیابت شوشتر را به او واگذاشتند. ( همو، 128 ) . در این دوران آل کثیر با بختیاریها گونه ای هم پیمانی داشتند، زیرا هنگامی که شاه مرادبیک از افشار گَنْدَزْلو به حکومت شوشتر دزفول رسید، آل کثیر به پشتیبانی از محمدرضا بیک در نزدیکی قلعۀ بیدرویه بروجرد بر او حمله بردند ودستگیرش کردند و او را در میان عشیره به بند کشیدند، اما شاه مرادبیک گریخت وبه خانۀ برادرش نوروزخان در محله گَرْگَرْ ( محلۀ حیدریها ) پناه برد. شیخ آل کثیر نیز به یاری مردم محلۀ دستوا ( نعمتیها ) به بیرون راندن وی برخاست. سرانجام پس از جنگ درعقیلی ( دهستانی پیرامون شوشتر ) هواخواهان شاه مرادبیک شکست خوردند و شیخ آل کثیرهمچون پیش، حکومت شهر را به محمدرضا بیک سپرد ( همو، 129 ) . پس از ابراهیم شاه، شاهرخ میرزا فرزند رضاقلی در 1162ق/1748م در خراسان به پادشهای نشست و فرمان حکومت ایالت شوشتر را به نام محمدرضا بیک نوشت. شیخ سعد آل کثیر ناخشنود شد و با مردم محلۀ گرگر به محاصرۀ دستوا پرداخت، اما پادشاه جدید، شاه اسماعیل سوم معروف به ید ابوتراب ( 1163 - 1165ق/1749 - 1751م ) فرمان حکمرانی را به نام شیخ سعد فرستاد. این کشمکش سرانجام به مصالحه انجامید و شیخ سعدحکومت را به محمدرضا بیک واگذاشت ( همو، 130، 131 ) . در صفر 1164ق/دسامبر 1750م عباس قلی خان که در محال پشتکوه فیلی اقامت داشت، به دزفول بازگشت و مردم شهر با او همداستان شدند ( جزایری، 145، 146 ) و مهرعلیخان که تا آن هنگام حاکم شهر بود گریخت و در قلعۀ بندبار جای گرفت. شیخ حَرْب فرزند کریم از شیوخ کثیر که با مهرعلیخان خویشاوندی داشت، شیخ سعد ودیگر شیوخ آل کثیر را به پشتیبانی از او به محاصرۀ دزفول کشاند. در این میان مولی مطلب همراه با شیوخ آل سلطان به قصد سرکوب آل کثیر به کنار کرخه آمد وچندی بعد عباس قلی خان نیز به او پیوست. در این جنگ که 4 ماه به درازا کشید، گروهی کشته شدند، اما کار به مصالحه انجامید، با این حال، دو طرف چند باردیگر نیز به کشمکش برخاستند، ( جزایرى )
در 1164ق/1750م علیمردان خان بعد از شکست جنگ چهار محال وارد بنه وار گرمسیر بختیاری در شوشتر گردید. چون سلسله سرخیلان بختیاری را از قدیم الایام با اباء و اجداد سید فرج الله بن سید محمد صادق کلانتر بود و رسم پیر و مریدی در میان بود بوساطت سید فرج الله فیما بین علیمرادخان و شیخ سعد خان سابق الذکر و سایر مشایخ آل کثیر و مراتب مهمان نوازی و حمایت و پایمردی شیخ آل کثیر را به دست آورد و سپس باشیخ سعد خان توافق کردند تا سال بعد تعداد قابل توجهی سواران عرب از قبیله آل کثیر تحت فرماندهی شیخ علوان بن شیخ سعد بن شیخ فارِس آل کثیر به اردوی علیمردان خان دربنه وار گرمسیر بختیاری در شوشتر بپیوندن. ( جزایری )
علیمردان خان در بهار سال 1165ق/1751م باسواران خود ازایل بختیاری همراه با سواران متحدین عرب از قبیله آل کثیر به فرماندهی علوان بن شیخ سعد بن شیخ فارِس بن ناصر بن خنیفر از قبیله آل کثیر ازمنزل بنه وار گرمسیر بختیاری از شوشتر خارج شد و با کمک مجدد اسماعیل خان و لرهای فیلی به سوی کرمانشاه حرکت کرد و سپس با کمک عبدالعلی خان حاکم کرمانشاه اتحادیه ای متشکل از کرد و لر و ترک و عرب تشکیل داد و بار دیگر آماده نبرد با کریم خان و قوای زندیه گردید و برای بار دوم علیرغم تلاش ها و رشادتهای متحدین عرب و کردش از خان زند شکست خورد. ( گلستانه ) علیمردان خان واسماعیل خان فیلی بعد ازشکست نبرد کرمانشاه با تعداد سواران باقی مانده از متحدین عرب از قبیله آل کثیر به فرماندهی شیخ علوان بن شیخ سعد خان ازقبیله آل کثیر به عراق پناهنده شدند، درهمان هنگام خبر شکست علیمردان وکشته و اسیر شدن تعدادی ازسواران آل کثیر به گوش شیوخ آل کثیر رسید، به همین دلیل این خبر باعث شد که در سال 1165ق/1751م میان شیوخ آل کثیر اختلاف افتاده و در این میانه جنگهایی به پا شد و شیخ طَعّان بن کریم و شیخ سالم بن حرب بن کریم برادرزادۀ شیخ ناصر کشته شدن. و شیخ ناصر به کمک شیخ مطلبی برادر شیخ سعد به ریاست عشیره رسید ( همو، 187 ) . جزایری نوشته است،
اختلاف میان شیوخ آل کثیر به این معنی رخ داد که شیخ ناصر اصرار زیاد و بیش از حد او برای شیخ شدن باعث شد که موافقان ومخالفان او بجون هم بیفتند و جنگ سلطانی واقع و شیخ سعد مغلوب و در معرکه دستگیر گردید و اولاد و اعوان او متفرق گردیدند و چند روزی او را در خانه شیخ عبدالله بن رملی بن مساعد که عموزاده بلا واسطه او بود نگاهداری و بعد از آن رخصت انصراف دادند و با اهل و عیال روانه محال آل خمیس گردید و منسوبان و متعلقان باو ملحق گردیدند و شیخ مطلب برادر او نیز به او پیوسته و در آنجامتوقف میباشند، ( جزایری نوشته )
شیخ سعد تا 1167ق/1753م درهویزه زندانی بود ( ص 202 ) . درهمین هنگام علیمردان خان بختیاری در عراق حضور داشت ، در آن هنگام مصطفی خان شاملو سفیر نادرشاه دردولت عثمانی در بغداد بود، مصطفی خان از حضور دو خان وهمراهان او باخبر شد، و دو خان مذکور را از حضور شاهزاده ای بنام حسین میرزا بن شاه طهماسب دوم درکربلا مطلع ساخت و مسئله پادشاهی وی را در میان گذاشت ( قزوینی ) علیمردان خان به پشتیبانی از شاهزاده برخاست و نامه ای به شیخ ناصر نوشت و خواستار پشتیبانی او شد، اما شیخ ناصر اعتنایی نکرد. ( همو، 191، 190 )
قزوینى، ابوالحسن درکتاب فوائدالصفویه نوشته است،
شاهزاده حسین میرزا پسر تهماسب دوم نوه شاه سلطان حسین بود که 6 ماه پیش از قتل پدر در سبزوار متولد شد. زمانی که در 7 صفر 1152ق/1739م تهماسب دوم و پسرانش به فرمان رضاقلی میرزا فرزند نادر شاه کشته شدند، منوچهر بیگ گرجی که خواهرش مادر حسین میرزا بود، شاهزاده و مادرش را فراری داد به آذربایجان برد. زمانی که نادرشاه کشته شد، شاهزاده به همراه مادر و دایی خود به بغداد رفت. در آن هنگام مصطفی خان شاملو که سفیر نادرشاه در عثمانی بود از حضور وی مطلع شد و برای اگاهی از صحت نسب شاهزاده نزد وی رفت و حسین میرزا قباله مادرش که مهر مصطفی خان بر پای آن بود به همراه بازوبند و خنجر پدرش را به خان نشان داد زمانی که خان از نسب شاهزاده آگاه شد او را به کربلا نزد راضیه بیگم برد. در همین زمان علیمردان خان و اسماعیل خان در نبرد کرمانشاه از کریم خان زند شکست خورده و به عراق پناهنده شده بودند زمانی که مصطفی خان ازاین مسئله آگاه شد دو خان مذکور را از حضور شاهزاده مطلع ساخت و مسئله پادشاهی وی را در میان گذاشت. به همین دلیل نامه ای به شاهزاده و راضیه بیگم نوشتند و شاهزاده را به پادشاهی دعوت کرده و امادگی خود را برای حمایت از او اعلام کردند. وجود این شخص برای علیمردان خان فرصتی محسوب می شد تا بتواند با کریم خان که اخیراً از محمدحسن خان قاجار شکست سختی خورد بود و شاه اسماعیل سوم به محمدحسن خان پناه برده بود به مقابله برخیزد. علیمردان خان همواره نیروی قابل ملاحظه ای از ایل خودش و لرهای فیلی اسماعیل خان را در اختیار داشت. و وجود این شاهزاده ی صحیح
النسب صفوی هم موجب جلب افراد تازه نفس بیشتری در نواحی دوردست می شد.
مصطفی خان و علیمردان خان مژده پادشاهی را به قاصدان قلعه کرمانشاهان خبر دادند و تا چند روز بعد از سرداران بختیاری پیاده و سواره فراوان به بغداد طلبید. مردمان ایلات هم که از پیدا شدن شاهزاده به وجود آمده بودند و اهالی ایلات نیز به شوق قدم بوسی و جانفشانی در خدمت او به نزد وی شتافتند. مصطفی خان هم اسباب سلطنت شاهزاده را برپا کرد و با محمدرضاخان قورچی باشی، علیمردان خان بختیاری، اسماعیل خان فیلی و سایر امرا از حسین میرزا برای تاج گذاری دعوت کردند. شاهزاده در ابتدا
امتناع نمود اما بعد از گفتگوهای بسیار وی را داخل خیمه ای که برا او زده بودند گرد همه خوانین آورده ودر1166ق/1752م با نام شاه سلطان حسین دوم به تخت نشاندند سپس به او تهنیت و مبارک باد گفتند سپس شاه را برای زیارت قبور عتبات عالیات بردند. سجع مهر وی چنین بود: ( دارد ز شاه مردان فرمان حکمرانی
فرزند شاه تهماسب سلطان حسین ثانی ) مصطفی خان موفقیت خود را به عنوان مشاور و ملازم شاه تثبیت کرد و برای پشتیبانی از شاهزاده نیروی جنگی زیادی از سلیمان پاشا والی بغداد درخواست نمود که قبول نشد، سپس نامه ای به آزادخان افغان که از دوستان قدیمی اش بود فرستاد و از وی درخواست کمک نمود آزاد خان نیز سلطنت شاه را به رسمیت شناخت.
علیمردان خان هم سپهسالار لشکر شد. در این هنگام علیمردان خان سفیرانی با فرمان و نامه ی شاه جدید و اخباری دایر بر اینکه به زودی با آمدن قشون سلطنتی نگرانی آنها رفع خواهد شد به کرمانشاه فرستاد و با قشون سلطنتی به سمت کرمانشاه حرکت کرد. در همین زمان سلطان علی میرزا فرزند شاه سلیمان دوم نیز به اردوی شاه جدید پیوست. همین که کریم خان از جریان حرکت علیمردان خان وسپاهش باخبر شد وی نیز با چهل و دو هزار نفر از سپاهیانش راهی کرمانشاه شد و فردی را به داخل کرمانشاه فرستاد و تقاضای تسلیم فوری قلعه کرمانشاه را نمود و قول داد در صورتی که آنها تسلیم شوند. با آنها کاری نداشته باشد و آنها را مورد عفو و بخشش قرار می دهد و از گناهشان می گذرد. اهالی قلعه که موقعیت خود را در خطر می دیدند پس از مشورت تصمیم به تسلیم گرفتند و میرزا محمدتقی گلستانه و عبدالعلی خان شخصاً وارد مذاکره با کریم خان شدند و کریم خان هم طبق عادت از آنها استقبال کرد و آنها را نزد خود پذیرفت و علیمرادخان زند را به حکومت کرمانشاه منصوب کرد و برای اطمینان خاطر میرزا محمدتقی و عبدالعلی خان ناچار شدن در سپاه کریم خان بمانند. محاصره به پایان رسید و کریم خان با خیال راحت با سپاهیان خود به مقابله با شاه سلطان حسین دوم حرکت کرد. خبر سقوط قلعه کرمانشاه موجب آشفتگی و تضعیف روحی اردوی علیمردان خان شد یکی از امیدهای وی آزادخان افغان بود که پیغام فرستاده بود در دو منزلی کرمانشاه رسیده است. اما کریم خان به چهار فرسنگی آنها رسیده بود و به ناچار آماده جنگ شدند، صف آراستند و جنگ شروع شد. برتری نیروهای کریم خان کاملاً معلوم بود. به فرماندهی شیخعلی خان زند سپاه علیمردان خان به سختی شکست خورد و تمام اموال و تجهیزاتش به دست کریم خان افتاد ( قزوینى )
در این نبرد در سپاه علیمردان خان ازبین متحدین عرب یک گروه معدودی ازبهترین چابک سواران عرب از شاه حسین دوم محافظت می کردند، این گروه منتخب گروه شاه حسینی نام داشتند بیشتر آنها ازبهترین چابک سواران طایفه آل کثیر بودند، وتعدادی ازآنها منتخب از چند طایفه عرب ازکربلا و طایفه های عرب متحد و زیر مجموعه آل کثیر بودند، که در شمال استان خوزستان شوش - شوشتر - دزفول - ساکن بودند همه آنها به فرماندهی شیخ علوان بن شیخ سعد بن فاِرِس بن ناصر بن خنیفر ازقبیله آل کثیر با تعدادی از فرماندهان از نیروهای بختیاری با گروه شاه حسینی با شاه حسین دوم و علیمردان خان از میدان جنگ فرار کردند، و مصطفی خان در حال فرار با زخمی اسیر شد. این جنگ آخرین تلاش علیمردان خان برای گرفتن زمام امور ایران بود. پس از فرار از میدان جنگ شاه حسین دوم درنوجوانی توسط علیمردان خان کور شد، گروه شاه حسینی مانع کشته شدن او بدست علیمردان خان شدند، اما اجازه یافتن او را نزد بازماندگانش در کربلا باز گردانند، او مابقی عمر خود را به عنوان فردی مذهبی گذراند و از سیاست دور بود. کریم خان زند خواست برای معیشت وی مقرری معین کنند اما وی قبول نکرد. او احتمالا با شاهزاده خانمی صفوی تبار ازدواج کرد و صاحب دو پسر شد تهماسب میرزا که به مرض آبله در کودکی از دنیا رفت و ابوالفتح محمد میرزا که در زمان مرگ پدر دو سال داشت. در نهایت حسین میرزای دوم در جوانی در 1189ق ( 1775م ) از دنیا رفت و در کربلا دفن شد. ( قزوینی )
سرانجام پس از جنگی که میان کریم خان زند و علیمردان درکرمانشاه روی داد و به پیروزی کریم خان انجامید، شیخ سعد کاملاً مغلوب شد وبه شیوخ آل خمیس پناه برد و هواخواهانش پراکنده شدند. اهالی دزفول و شوشترنیز ریاست شیخ ناصر را پذیرفتند. تنها ماندن علیمردان، مایۀ گسیختگی پیوند او با آل کثیر شد، اما هر دو همچنان دشمن کریم خان ماندند. پس از آنکه کریم خان بر بخش عمده ای از ایران دست یافت، سیزعلی خان خواهرزادۀ خود را به حکومت فیلی و خوزستان فرستاد، اما او در جنگی که در 1175ق/1761م روی داد، به دست شیخ عَلوان فرزند سعد کشته شد ( نامی، 109، 110 ) . در1176ق/1762م که زکی خان پسرعموی کریم خان بر او شورید، به آل کثیر روی آورد و آنان به نشانۀ دشمنی با کریم خان زند او را پذیرا شدند ( همو، 123، 124 ) .
در 1176ق/1762م نظرعلی خان که از سوی کریم خان برای سرکوب بنی لام به دزفول رفته بود، در بازگشت با عربهای آل کثیر روبه رو شد و دارایی آنان را چاپید وغنیمت بسیار گرفت ( همو، 129، 130 ) . از این رو به دشواری می توان نقل عزاوی را پذیرفت که نوشته است در نبرد ابی حلانه، عشیرۀ آل کثیر به سرکردگی شیخ علوان در کنار سربازان صادق خان بر ضد منتفق جنگید ( تاریخ العراق، 6/80 ) .
در ۱۱۸۷ق/ ۱۷۷۲م ابوالفتح محمد میرزا درکربلا متولد شد. پدرش شاه سلطان حسین دوم و مادرش شاهزاده خانمی صفوی تبار بود او در دوران کودکی پدرش را از دست داد و در عراق به تحصیل علوم دینی پرداخت. شاهزاده پس از آن که دوران طفولیت را در عراق گذراند برای زیارت حرم امام رضا وارد مشهد شد. شاهرخ شاه که از طرف مادری با شاهزاده جوان نسبت داشت ( مادرش فاطمه سلطان بیگم خواهر شاه تهماسب دوم بود ) وی را به گرمی پذیرفت. شاهرخ که خود از نسل صفویان محسوب می شد قصد داشت برای تحکیم حکومت پسرش نادر میرزا کاری کند، تصمیم گرفت نادر وی با دختر سلطان حسین دوم که همراه برادرش به مشهد آمده بود ازدواج کند ولی نادر میرزا مخالفت کرد و شاهزاده جوان به عراق بازگشت. دوران فعالیت های ابوالفتح میرزا با مرگ کریم خان زند که با زور و شمشیر امنیت را به کشور بازگردانده بود مصادف شده بود،
پس از مرگ کریم خان
در 1193ق/1206ق/1779م/1791م دوباره آشوب و بحران کشور را فراگرفته، مدعیان قدرت در گوشه و کنار سر برآورده بودند و برای بدست گرفتن قدرت بدنبال مشروعیت بودند و از آن جا که در این ایام ابوالفتح محمد میرزا فرزند شاهزاده حسین میرزا به عنوان بهترین راه برای رسیدن به هدف مشروعیت بخشیدن به قدرت بود، طالبان قدرت با وی نامه نگاری انجام دادند.
یکی از این طالبان قدرت آقامحمدخان فرزند محمد حسن خان قاجار بود. به همین منظور زمانی که شاهزاده در طبس بود آقامحمد خان قاجار نامه ای به این مضمون به وی نوشت:این فدوی پیر با سکه و خطبه به نام آن حضرت در شهرها و مساجد و منابر بلندآوازه گردیده است. الحال مناسب بندگان حضور این است که بی تأمل عازم دارالسلطنت تهران شوند تا جان فشانی را بر همگان معلوم نماییم. در سال 1200ق/ 1786م آقامحمدخان قاجار به نام او خطبه خواند و سکه زد،
در مورد سکه هایی که آقا محمدخان قاجار به نام شاهزاده ضرب کرده بود ویلیام مورلی کارمند کمپانی هند شرقی از چند روپیه سخن می گوید که ضرب شده دردارالسلطنه تهرانس بوده و روی آن ها نوشته شده بود:
( به زر زد سکه از الطاف سرمد
شه والا گهر سلطان محمد )
سرداران خراسان به خصوص میرمحمد خان خزیمه حاکم طبس که از نامه نگاری شاهزاده و خان قاجاری در هراس بودند سعی داشتند که مانع مذاکرات شاهزاده و آقا محمدخان شوند، همین مسئله باعث شد که شاهزاده از طبس با گروهی از یاران خود بنام گروه شاه حسینی از عربهاى عشیره هاى مختلف عرب ازکربلا و از عشیره شیخ فارِس آل کثیر از شوشتر به همراه خود به طبس آورده بود به کمک آنها به شیراز بگریزند، وی در فارس مورد استقبال حاج ابراهیم خان کلانتر قرار گرفت ولی یکی از معتمدان لطفعلی خان زند به شاهزاده هشدار داد که شیراز را ترک کند،
به همین منظور ابوالفتح محمد میرزا در اواخر سال 1205ق/ 1791م. به بهانه حج راهی عمان شد. او در واقع بخاطر اطلاع از سرگذشتی گذشتگان خود به خوبی مطلع بود، دوست نداشت مانند پدرش شاه سلطان حسین دوم و عمه زاده اش شاه اسماعیل سوم که عروسک هایی در دستان علیمردان خان بختیاری و کریم خان زند بودند او نیز در دست سرداران خراسان یا خان قاجار باشد.
به همین دلیل مجبور شد به هند مهاجرت کند ابوالفتح میرزا درظاهر به بهانهٔ زیارت مکه و در باطن از ترس آقامحمدخان راهی مسقط شد. در آن جا مورد استقبال خلفان نایب امام خوارج قرار گرفت. شاهزاده به دلیل آن که ایام حج سپری شده بود و در سند پیروان زیادی داشت عازم دیار سند شد.
سلطان محمد در سند مور استقبال گرم روسای ایل کلهر و پیرکرمعلی خان که یکی ازامیران حیدرآباد سند بود قرار گرفت و با مریدان خاندان صفوی در سند آشنا شد. پس از شش ماه شاهزاده از حیدرآباد به راجپوت رفت تا زمینه سفر حج را فراهم کند، راجهٔ راجپوت او را پذیرفت و گرامی داشت. همه چیز برای سفر دریایی به عربستان آماده شده بود ولی آب و هوای بد سند سلامت شاهزاده را به خطر انداخته بود از همین رو به لاهور رفت و از رفتن سفر حج منصرف شد. او در لاهور مورد استقبال میرسهراب خان و میررستم خال حاکمان محلی لاهور قرار گرفت و چندصباحی را در لاهور گذراند. با فرارسیدن زمستان برخی از مریدان شاهزاده پیشنهاد کردند او به پیشاور برود وبا تیمورشاه پسر احمدشاه درانی دیدار کند ولی در میان راه با شیخ حمید قادری و سید جلال الدین محمد نوبهار جلالی برخورد کرد که به او سفارش کردند به جای یاری خواستن از تیمور شاه به دهلی رفته و از پادشاه مغولی هند و مقامات انگلیسی کمک بگیرد. ابوالفتح میرزا نیز سفارش آنان راپذیرفت راهی دهلی شد. در راه دهلی شاهزاده مورد حملهٔ راهزنان قرار گرفت که بسیاری از اشیای ارزشمند متعلق به نیاکانش راربودند در راجستان شاهزاده آگاه شد که شاه عالم دوم امپراتور هند به دست غلام قادرخان به دست رئیس قبیله رحیله نابینا شده است؛ بنابراین به جای رفتن به دهلی به لکهنو رفتند، پادشاه هند در نامه ای که به سرهنگ ویلیام پاسریک از رسای کمپانی هند شرقی نوشته از شاهزادهٔ صفوی به عنوان برادرزادهٔ خود نام برده است و به دستور پادشاه انگلیسی ها موظف به پرداخت خرج مطبخ شاهزاده بودند و شاهزاده در لکهنو در کاخی که به کمپانی هند شرقی تعلق داشت بود اقامت گزید. محمد میرزا تا پایان عمر خود در لکنهو به سر برد و در آنجا برای خود درباری کوچک تشکیل داد. او فردی ادیب بود و کتاب های زیادی درهند نوشت من جمله آن ها، اخلاق محمدی، تحفه السلاطین صفوی، تحفه الشعرا و تحفه العشاق را می توان نام برد. ابوالفتح میرزا در 2 محرم 1232 ( 21 نوامبر 1816 ) از دنیا رفت و لکنهو دفن شد. برابر با این زمان فتحعلی شاه قاجار در ایران حکومت می کرد، فرزندان ابوالفتح محمد میرزا بنامهای احمد و علی از طریق کمپانی هند شرقی باکشتی دولت انگلستان به بصره آمدند و مدتی در کربلا ساکن شدند، بعد از فوت فتحعلی شاه قاجار فرزندش محمدشاه جانشین اوشد، درهمان موقه فرزندان شاهزاده محمد میرزا بنامهای احمد و علی ازکربلا به شوشتر محاجرت کردند، آنها سالها درکناربیت سعد بن شیخ فارِس بن ناصر بن خنیفر در قبیله ال کثیر زندگی می کردند،
در آغاز حکومت قاجاریان، خوزستان به چندین بخش تقسیم شده بود. آل کثیر، خاندان مشعشع وکعبیان هریک جداگانه به سر می بردند و پروایی از اقامحمدخان قاجار نداشتند ( کسروی، 149 ) . همزمان با مرگ محمدشاه قاجار در 1264ق/1847م دربیش تر نواحی ایران شورش بر پا بود و شیوخ عرب در همه جای خوزستان به نافرمانی پرداختند. از جمله شیخ حداد رئیس عشیرۀ آل کثیر خود را در منطقۀ دزفول و شوشتر شاه خواند و به نام خود سکه زد. مولی عبداللـه مشعشعی با گروهی از عشایر بنی ساله، با وی و عنافجه ( عنافقه ) به سرکوب شاه حداد به دزفول رفت. به دنبال جنگی سخت، شیخ حداد به دست عشایر عنافجه دستگیر شد. مولی عبداللـه چند روزی او را در هویزه نگه داشت و سپس به خرم آباد فرستاد، اما شیخ حداد به کمک یکی از غلامانش از زندان گریخت و به دزفول بازگشت ( قائم مقامی، 16 ) و در دژ سلاسل نشیمن گرفت و از مردم مالیات خواست. در 1265ق/1848م میرزا قوام الدّین که از سادات طباطبایی بهبهان بود، با دستیاری تنی چند ازشیوخ عرب خوزستان همچون شیخ حاکم، شاه حداد، شیخ جابر، شیخ عبداللـه، و شیخ قادر به خودسری پرداخت ( کسروی، 177 ) . ناصرالدّین شاه عموی خود اردشیر میرزا را به حکومت لرستان و خوزستان فرستاد و او آشوبگران دزفول و شوشتر را دستگیرکرد و به تهران روانه ساخت و سردار سپاه خود سلیمان خان میرزا را به گوشمال میرزا قوام الدّین و شیوخ عرب و سران بختیاری گسیل داشت. سلیمان خان حداد شاه و شیخ جابر را دستگیر کرد و در قلعۀ سلاسل شوشتر به بند کشید و سپس به تهران برد ( سپهر، 3/346 ) . چنین می نماید که عشیرۀ آل کثیر پس از دستگیری شاه حداد تا مدتی فرماندار دولت بود، زیرا در 1267ق/1850م زمانی که خانلر میرزای احتشام الدّوله به حکومت لرستان و خوزستان رسید، 500 تن از سواران آل کثیر برای سرکوب شورش لرهای فیلی که به سرزمین عربهای بنی لام پناه برده بودند، به اردوی خانلر میرزای احتشام الدّوله پیوستند ( همو، 4/24؛ هدایت، 10/517 ) .
در 1267ق 1850م بدستور اداره مرکزی که به خانلر میرزای احتشام الدواله داده بودند، 500 تن سواران آل کثیر را باتعدادی ازسواران ایل باصری دررامهرمز متحد کردند و آنها را به درخواست طهماسب میرزا مؤیدالدوله والی فارس ازعربستان ( خوزستان ) امروزی برای کمک به خاندان با نفوذ قوام الملک شیرازی برای جلوگیری از حجوم ایل قشقائی به شیراز فرستادند، آنها به ایل عرب شیبانی و جباره ملحق شدند، و به اتفاق هم به اردوی قوام الملک شیرازی به ایل خمسه پیوستند، عربهای شیبانی و جباره در زمان نادرشاه از مناطق عرب نشین در اطراف اهواز بلخصوص ازمناطق - شیبان - و - زرگان - از عربستان ( خوزستان ) امروزى براى جلوگیری از حجوم افغانها به مناطقی درخراسان جنوبی درطبس کوچانده بودند و بعد از سقوط حکومت زندیه به دست آقامحمد خان قاجار درزمان میر محمد خان خزیمه حاکم طبس بدستور آقا محمد خان قاجار آنها را به مناطق شرق فارس کوچاندند و آنها را زیر فرمان حاج ابراهیم کلانتر صدر اعظم آقامحمد خان قاجار درآوردند،
نخستین رئیس ایلات خمسه علی محمد خان قوام الملک فرزند علی اکبر نوه حاج ابراهیم کلانتر بود، که تا زمان مرگش
در 1262ق1845م حکومت بر ایل را بر عهده داشت، پس ازاوفرزندش محمدرضا خان قوام الملک به ضابطی ایل رسید. در 1270ق 1853م در جریان نهضت تنباکو، محمدرضا خان قوام الملک در راستای حمایت ازسلطنت ناصرالدین شاه به مبارزه با جنبش مردمی علیه امتیاز تنباکو برخاست و مردان مسلح ایلات به دستور او تظاهرات مردمی را به رگبار گلوله بستند.
در 1278ق1861م محمد رضا خان قوام المک اتحاد عشایری بنام ایل خمسه تشکیل دادن تا هم در برابر قدرت روزافزون ایل قشقایی در منطقه مقابله کنند و هم امنیت راه های بازرگانی از بندرعباس و بنادر خارک و بوشهر به شیراز را برای حمل کالا تأمین نمایند. بدین ترتیب پنج ایل کوچکتر اینانلو، باصری، بهارلو، نفر، وعرب که خاستگاه قومی متفاوتی داشتند، در اتحادیه ای به نام خمسه که در زبان عربی به معنی پنج بود جای دادند، دولت مرکزی با تشکیل این اتحادیه و سپردن رهبری آن به قوام الملک، در صدد مقابله با نفوذ و قدرت روزافزون قشقایی ها بود، ( یرواند آبراهامیان ) این اتحادیه را یک ساخته مصلحتی از پنج قبیله نامتجانس به سرکردگی یک اعیان زاده شهری می شناخت که دستگاه سلطنت قاجاریه برای حفظ قدرت خود ایجاد کرده بود، اما با این حال حریف قدرتمندی در برابر ایل قشقایی محسوب می شد، بنابراین به نظر می رسد ایلات خمسه بدون دستگاه اداری خاصی بود. این وضعیت تحمیل هر نوع نظم و انضباط بر قشون ایل ها را برای قوامی ها تقریباً غیرممکن می کرد که در نتیجه آنها گاه به غارت می پرداختند. با این وجود دستیابی قوامی ها به ارتش عشایری باعث تغییر موازنه قوا در استان فارس شد. با توجه به فلسفه تشکیل اتحادیه ایلات خمسه و ریاست قوام الملک این اتحادیه در بیشتر مواقع در جهت خواسته های دولت مرکزی و منافع محلی قوام الملک گام برمی داشت.
طبق تحقیقات و اطلاعات از منابع موثق:
بخاطر 500 تن ازسواران عشیره شیخ فارِس آل کثیر ازعربستان ( خوزستان ) امروزى که به اردوی قوام المک شیرازی به ایل عرب در ایل خمسه پیوسته بودند، طایفه فارِسی را زیر مجموعه عرب شیبانی به اسم جد بزرگشان شیخ فارِس نام گذاشتند،
تشکیل تیره شاه حسینی درطایفه فارِسی: بخاطر حمایت یک گروه معدودی ازبهترین چابک سواران عرب در نبرد کرمانشاه درسپاه علیمردان خان بختیاری از شاه حسین دوم محافظت می کردند، این گروه منتخب درسپاه علیمردان خان بختیاری به گروه شاه حسینی معروف شدند، بیشتر آنها ازبهترین چابک سواران از قبیله آل کثیر بودند وتعدادی ازآنها منتخب از چند طایفه عرب ازکربلا و طایفه های عرب متحد و زیر مجموعه آل کثیر بودند که در شمال استان خوزستان شوش - شوشتر - دزفول - ساکن بودند همه آنها به فرماندهی شیخ علوان بن شیخ سعد بن فاِرِس بن ناصر بن خنیفر ازقبیله آل کثیر درسپاه علیمردان خان بختیاری در برابر سپاه چهل و دو هزار نفری کریم خان دلاورانه جنگیدند و از شاه حسین دوم محافظت کردند، تعدادی از اولاد همین گروه چابک سواران شاه حسینی با نوه های شاه حسین دوم بنامهای ملک احمد وعلی فرزندان شاهزاده ابوالفتح محمد میرزا جزء 500 تن از سواران عشیره شیخ فارِس آل کثیر بودند که به اردوی قوام المک شیرلزی به ایل عرب شیبانی درایل خمسه پیوستند، به همین منظور این تیره به احترام آنها به اسم شاه حسینی در طایفه فارِسی زیر مجموعه ایل عرب شیبانی در ایل خمسه نام گذاری کردنند،
درسال 1278ق1861م محمد رضا خان قوام المک که اتحادیه ایل خمسه راتشکیل داد، روز بروز اختلافات دربین ایل خمسه و ایل قشقائی بیشتر می شد، وباعث درگیری و قتل غارت همدیگر می شد، به همین دلیل تعدادى از گروهى از تیره شاه حسینی از طایفه فارِسی که تعداد بیشتر آنها ازقبیله آل کثیر بودند وتعدادی از آنها ازچند طایفه مختلف عرب متحد وزیر مجموعه عشیره شیخ فارِس بن ناصر بن خنیفر ازقبیله آل کثیر بودند نتوانستند. بااین شرایط دوام بیاورند، آنها مجبور شدند از برادران متحد خود درطایفه فارسی بعد از سالها از آنها جدا بشن و به عربستان ( خوزستان ) امروزی برگردن،
اوج گیری قدرت شیخ خزعل، وضع عشایر خوزستان را دیگرگون کرد و هیچ یک از عشایر عرب از سرکوب و دست اندازی وی در امان نماند. خزعل پس از کشتن برادرش مزعل در 1315 ق / 1897 م نخست فلاحیه ( شادگان ) و سپس هویزه و دشت میشان را به زیر فرمان خود درآورد. تنها آل کثیر به ریاست فرحان بن اسد در پیرامون شوشتر و حیدر بن علی بن غافل در پیرامون دزفول به فرمانبرداری از او تن در نداده بودند ( جزایری، 237 ) . انقلاب مشروطه در 1324 ق / 1906 م و ناتوانی حکومت مرکزی، شیخ خزعل را به سودای پادشاهی خوزستان انداخت. از این رو برای فرمانبردار ساختن آل کثیر از اختلاف میان شیخ فرحان و طاهر عظیم، مستأجر دهستان عقیلی، و آزمندی بختیاریها نسبت به زمینهای آل کثیر، سود جست و در نهان با خانهای بختیاری به توافق رسید. بر پایۀ این توفق، املاک آل کثیر در برابر گوشمال شیخ فرحان به خزعل واگذار شد. خزعل برای تضعیف شیخ فرحان، از 2 طایفۀ کعب دبیس و کعب السّطاطله که میان دزفول و شوشتر اقامت داشتند و با آل کثیر هم پیمان بودند، بهره گرفت و آنان را به سرکشی برانگیخت. از سوی دیگر لرها نیز به دستور خانها هر شب بر او شبیخون می زدند. فرحان ناگزیر تسلیم گشت و متعهد شد که به خزعل مالیات بپردازد.
شیخ حیدر نیز همچون عموزاده اش شیخ فرحان به فرمانبرداری از خزعل تن در داد ( 1326 ق / 1908 م ) ، اما خزعل حیدر را به بند کشید و یکی از نوکران خود را در آن سامان به شیخی نشاند. از این پس فرحان گاه در زندان و گاه آزاد به سر برد و جز بر بستگان خود ریاستی نداشت ( همو، 239 ) . سرانجام شیخ خزعل پس از لشکرکشی رضاخان به خوزستان و سرکوب خانهای بختیاری و شیوخ عرب در 1343 ق / 1924 م تسلیم شد. عشیرۀ آل کثیر پس از مرگ شیخ فارِس به 3 شاخۀ بزرگ بیت سعد و بیت کریم وبیت ناصر تقسیم شد که گاه همچون 3 قبیلۀ جداگانه به شمار می آمدند ( فیلد، 194 ) . نجم الملک نیز در اشاره ای به این عشیره از آل کثیر و بیت سعد سخن گفته است ( ص 121 ) . با اینهمه، تردیدی نیست که بیت سعد بخشی از عشیرۀ آل کثیر است و این جداسازیها از نامگذاریهای ساکنان مناطق مختلف پدید آمده است. دزفولیها بیت کریم را گاه حوشیه، گاه بیت خلف الحیدر و گاه بیت غافل می نامند ( تحقیقات محلی نویسنده ) . این جداسازی می تواند زاییدۀ رقابت شیوخ عشیره نیز باشد، زیرا هر یک از این 2 شاخه از روابط جداگانه ای با حکومتهای محلی برخوردار بوده اند. مثلاً شیخ فرحان اسد از یک سو در پی دوستی با شیخ محمره ( خرمشهر ) برآمد و از سوی دیگر خواهرش را به کریم خان لُرِفیلی به زنی داد ( تحقیقات محلی نویسنده؛ لاریمر، II ( A ) 997 ) ، اما شیخ حیدر دخترش را به ازدواج رئیس لرهای سگوَنْد در آورده بود و خواهان آن بود که گرفتاریهای خود را با تکیه بر سگوندها و با بهره گیری غیرمستقیم از اقتدار والی پشتکوه برطرف کند. شیخ فرحان با صاحب منصبان شوشتر نزدیکی داشت و شیخ حیدر با مقامات دزفول ( همانجا ) . با اینهمه برخلاف نوشتۀ لاریمر ( II ( B ) / 1620 ) ، حیدر به بیت کریم وابسته است نه به بیت سعد.
بنیاد عشیرۀ آل کثیر خاندان خنیفر است که شیوخ از آن برخاسته اند، اما همچون دیگر عشایر قدرتمند، طوایف دیگری نیز به واسطۀ هم پیمانی یا همزیستی به آن وابسته شده اند. علل اصلی این گونه وابستگیها را باید در ضرورت دستیابی به آب و زمین و دفاع از خود در برابر حملات قبایل دیگر جست. از این رو عشیرۀ ضعیف برای آنکه از زمین و آب و پشتیبانی و عشیرۀ قدرتمند برخوردار شود، می بایست سهمی در تأمین مردان جنگی و پرداخت فَصْل بر عهده گیرد.
خاندان خنفیر از 3 بخش بیت سعد، بیت کریم و بیت ناصر تشکیل شده است. سعد ( پسر بزرگ ) ، کریم ( پسر میانی ) و ناصر ( پسر کوچک ) فرزندان فارِس بن ناصر بن خنفیرند. بنابراین، برخلاف نوشتۀ دانشنامه سعد و کریم و ناصر نبیرگان خنفیر و برادر یکدیگرند ( تحقیقات محلی نویسنده ) :1. بیت سعد: در رویدادهای تاریخی منطقه، بیت سعد همواره نقش چشمگیرتری از بیت کریم ایفا کرده و قدرت آن به ویژه از کعب السّطاطله مایه می گرفت. بیت سعد به 2 شاخۀ اصلی بیت قاطع و بیت سلطان تقسیم می شود که هر یک دارای بخشهایی است:
الف ـ بیت قاطع: بیت منیّان، بیت عَجیل، بیت فرحان، بیت سلطان، بیت عبدالحسین، بیت شایع، بیت مُطْلب، بیت مَنْهَل، بیت عَرار ( عجم ساکن شوشتر وپیرامون آن ) ، بیت عُلَیْل عبدالسیّد.
ب ـ بیت سلطان: بیت لازم، بیت ناصر الحطّاب، بیت غَضبان، بیت فیای.
ضمناً بیت رَمْلی نیز جدا از بیت قاطع و بیت سلطان به بیت سعد باز می گردد ( تحقیقات محلی نویسنده ) . وابستگان بیت سعد از عشایر دیگر، از این قرار است: کعب السّطاطله ( که به 2 تیرۀ اصلی بیت کرم اللّٰه و بیت فرج اللّٰه تقسیم می شود ) ، دیلم الحَناتشه، زُهَیْریه، بَدْوان ( شامل بیت راشد، بیت طَربوش، بنی جمیل، خسارجه یا خزارجه، خضیر ) ، محامید، آل بوحمدان، زبید، حَنظله، روا شد ( تحقیقات محلی نویسنده ) . لاریمر طوایف طریف، نیس، مزرعه و آل حائی را نیز در شمار وابستگان بیت سعد آورده است ( II ( B ) / 1619, 1620 ) . افراد بیت سعد امروزه در روستاهای ده نو ( نام قلعه ای که فرحان آن را ساخت ) ، شب خاص، شاه ولی، صَمَنْدی، فرج آباد، شنگر، خزینه، عُجَیْرِب ( عقیرب ) ، شوره، گَلّه گَه ( گَلّه گاه ) ، المُچَیْشِر ( المکیشر ) زندگی می کنند که از این میان 4 روستای ده نو، گله گه، المچیشر، و شوره مهم ترند. 2. بیت کریم، این شاخه بیت مِشْعَل، بیت شَبیب، بیت مساعد، بیت فارس السحاب، بیت فرحان الفارس، بیت خریبط المطلب، بیت غافل، بیت اسماعیل الغُوَیْنِم، بیت گَشْته، بیت سلطان العَلی، بیت ماهور العلی و بیت خلف الحیدر را دربر می گیرد ( تحقیقات محلی نویسنده ) . وابستگان بیت کریم از این قرار است: کعب دُبَیْس، دیلم الخَلْتَک، حمزه، معلّی. بیت کریم اکنون به طور عمده در روستای حُرّ ریاحی ( نام پیشین حسین آباد ) ساکنند که در حدود 200‘1 خانوار جمعیت دارد. افراد آن در کارخانه های اطراف به ویژه کارخانۀ نیشکر هفت تپه به کارگری مشغولند. روستاهای دیگری که بخشی از بیت کریم در آنها سکونت دارند عبارتند از بُنّه طالب، صَبْحه، آل مُعَلّی، دیلم، صُخَیْری، بنی عَقیل و شُرْفه ( تحقیقات محلی نویسنده ) . 3. بیت ناصر، این بخش که همواره تابع بیت کریم به شمار می رفته، از بیت طوفان، بیت صافی، بیت ارْحَمه، بیت رِزْج، بیت مُطْلَق ابن رزج، بیت سلطان، بیت سالم، بیت مبارک، بیت مساعد، بیت مُطْلِب المِشْعَل السالم تشکیل می شود. افراد بیت ناصر اغلب در شوش و روستای عَلَم الهدی ( نام پیشین بیت عیسی الخُلَیْف ) و پیرامون نهر شاور ( در جنوب شوش ) و برخی نیز در هویزه زندگی می کنند. بیش تر ساکنان شوش در شرکت نیشکر هفت تپه کار می کنند، اما ساکنان علم الهدی کشاورز و دامدارند،
( تحقیقات محلی نویسنده )
هشت اولادمتحد عشیره البوشاه حسین تعداد چهار اولاد ازآنها از اولاد شیخ فارِس ال کثیر هستند، که ازخرامه درشرق استان فارس درزمان ناصردین شاه قاجار به عربستان ( خوزستان ) امروزى برگشتند، یک اولاد ازآنها از نوادگان شاه حسین دوم است، سه اولاد آنها ازچندطایفه مختلف عرب متحدآل کثیر بودند،
1 - بیت حداد ( خداده ) بن غافل بن کوت بن قاطع ( گاطع ) بن سعد بن فارِس بن ناصر بن خنیفر از قبیله آل کثیر هستند، آنها در شهرستان ایذه روستای کلدوزخ یک ( بندان ) ساکن هستند، شیخ حداد ( خداده ) بن قافل برادر کوچک حاشی ( جد چهارم ) المرحوم شیخ حاجات بن البندر بن فرحان بن الاسد بن حاشی بن کوت بن قاطع بن سعد بن فارِس بن ناصر بن خنیفرآل کثیر است، بستگان آنها در روستاهای ازتوابع شهرستانهای دزفول و شوش و تا نزدیکی امام زاده ابوالبشر درنزدیکی کشت صنعت کارون شوشتر تا رود دز دزفول ساکن هستند واکثر آنها در روستای ده نو ( نام قلعه ای که فرحان بن الاسدخنیفرآل کثیر آن را ساخت ) ، واکثر بستگان آنها در روستاهای شب خاص، شاه ولی، صَمَنْدی، فرج آباد، شنگر، خزینه، عُجَیْرِب ( عقیرب ) ، شوره، گَلّه گَه ( گَلّه گاه ) ، المُچَیْشِر ( المکیشر ) زندگی می کنند که از میان 4روستای ده نو، گله گه، المچیشر، و شوره مهم ترند.
2 - بیت اُسود، برادر کوچک الاسد بن حاشی بن کوت بن قاطع ( گاطع ) بن سعد بن فارِس بن ناصر بن خنیفر از قبیله آل کثیر هستند، تعدادی از آنها در روستای جارو از توابع بخش هفتکل ساکن هستند و تعداد دیگری از آنها در باغملک واهواز ساکن هستند،
3 - بیت برات بن زویریع بن برکات بن کالی بن غافل بن کوت بن گاطع بن سعد بن فارِس بن ناصر بن خنیفر از قبیله آل کثیر هستند، آنها در شهرستان ایذه روستای کلدوزخ یک ساکن هستند،
4 - بیت کریم :آنها از فرزندان عبدالله بن عبد علی لفته بن سحاب بن سالم بن حرب بن کریم ( چریم ) بن فارِس بن ناصر بن خنیفر از قبیله آل کثیر هستند، آنها در شهرستان ایذه روستای کلدوزخ یک ( بندان ) ساکن هستند، بستگان آنها در روستای حَرّریاحی ( نام پیشین حسین آباد ) ساکنند که در حدود 200‘1 خانوار جمعیت دارد. روستاهای دیگری که بخشی از بیت کریم در آنها سکونت دارند عبارتند از بُنّه طالب، صَبْحه، آل مُعَلّی، دیلم، صُخَیْری، بنی عَقیل و شَرْفه ساکن هستند.
5 - بیت کرکوش: نسب آنها برمی گرده به آل کرکوش، آنها در شهرستان باغملک وهفتکل ساکن هستند،
آل کرکوش به سه عشیره در اطراف کربلا تقسیم شدند،
ال شلال
ال عبطان
ال رواشد
نسب آنها به آل خزیمه بر می گرده و اهل کربلا هستند
6 - بیت مرتضیَ بن علی رزا برادرکوچک ملک احمد بن شاهزاده ابو الفتح محمد میرزا نوه های شاه حسین دوم هستند، ناگفته نماند این اولاد زیر مجموعه بیت کرکوش حساب میشدند،
7 - بیت قفار:نسب آنها برمی گرده به عشیره کعب دبیس ( چعب دبیس ) آنها در قلعه تل وباغملک وایذه ساکن هستند، بستگان آنها در شوش ، شوشتر، اهواز و مناطق آهودشت و روستای دبیس ساکن هستند،
8 - بیت جنیب : نسب آنها برمی گرده به عشیره آلبوفتیله، آنها در اهواز ساکن هستند، واهل کربلا از قبیله فتله هستند،
( تحقیقات محلی نویسنده )
طایفه فارِسی درشرق استان فارس درشهرستانهای خرامه و میان جنگل فسا وسروستان وشیراز به سه تیره تقسیم شدند،
تیره شاه حسینی شامل:
ملک احمد برادر بزرگ علی رزا فرزندان شاهزاده ابوالفتح محمد میرزا نوه های شاه حسین دوم هستند، شاه سلطان حسین دوم ابن شاه طهماسب دوم ابن شاه سلطان حسین یکم ابن شاه سلیمان یکم� ابن شاه عباس دوم ابن شاه عباس یکم ابن شاه محمد خدابنده ابن شاه تهماسب یکم ابن شاه اسماعیل یکم ابن شیخ ابوالنصر جنید ابن شیخ صدر الدین ابراهیم ابن� شیخ علاءالدین علی ابن صدر الدین موسی ابن شیخ صفی الدین ابوالفتح اسحق ابن شیخ امین الدین جبرائیل ابن قطب الدین ابن صالح ابن محمد الحافظ ابن عوض� ابن فیروزشاه زرین کلا ابن محمد ابن شرفشاه ابن محمد ابن حسن ابن سید محمد ابن ابراهیم ابن سید جعفر ابن محمد ابن سید اسمعیل ابن سیدمحمد ابن سید احمد اعرابی ابن سید قاسم ابن سیدابوالقاسم حمزه ابن موسی الکاظم ابن جعفر الصادق ابن محمدالباقر ابن زین العابدین ابن امام حسین ابن امام علی ابن ابی طالب ( ( علیه سلام ) )
1 - اولاد ملک احمد به دو اولاد تقسیم شدند، اولاد عزیزخان و اولاد غلامحسین 2 - اولاد نبی اطلاعاتی در دست نیست از کدام یک از اولاد شیخ فارِس بن ناصر بن خنیفر از قبیله آل کثیر هستند، وهمچنین اطلاعاتی دردست نیست بچند اولاد تقسیم شدند،
3 - اولاد گنج حیدر: از این اولاد اطلاعاتی دردست نیست
بیشتر تیره شاه حسینی در روستای بنام مهرآباد شاه حسینی از توابع شهرستان خرامه وتعدای ازآنها در میان جنگل فسا و سروستان وشیراز ساکن هستند.
تیره حسینعلی:
1 - اولاد زمان
2 - اولاد مرادی
3 - اولادمهدی
4 - اولاد نصرالله
5 - اولاد حسینی
6 - اولاد بهبود
7 - اولاد امرالله و نورالله
حسینعلی یکی ازاولادهای شیخ فارِس بن ناصر بن خنیفر ازقبیله آل کثیراست، اولادهای آنها در روستای بنام کفدهک از توابع شهرستان خرامه ساکن هستند.
تیره باقی: یکی از اولادهای شیخ فارِس بن ناصر بن خنیفر از قبیله آل کثیر است، اولادهای آنها در روستای بنام مهرآباد جعفری از توابع شهرستان خرامه ساکن هستند وتعدادی ازآنها در فسا - سروستان وشیراز ساکن هستند.
منابع مورد تحقیق.
برگ نیسی، کاظم، "آل کثیر"، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، جلد 2، 1374 ش
استرابادی، میرزامهدی، جهانگشای نادری، به کوشش عبدالله انوار، تهران، ۱۳۴۱ش؛
امام شوشتری، محمدعلی، تاریخ جغرافیایی خوزستان، تهران ۱۳۳۱ش، صص ۸۷، ۸۸؛
جزایری، نعمت الله، تذکرهٔ شوشتر، اهواز، ۱۳۵۶ش؛ دانشنامه؛ سپهر،
محمدتقی، ناسخ التواریخ ( قاجاریه ) ، به کوشش محمدباقر بهبودی، تهران، ۱۳۸۵ق؛
سویدی، محمدامین، سبائک الذهب فی معرفه قبائل العرب، نجف، ۱۲۸۰ق؛
عزاوی، عباس، تاریخ العراق بین الاحتلالینه، بغداد، ۱۳۷۳ق/۱۹۵۴م؛
- - - ، عشائر العراق، بغداد، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۶م؛
قائم مقامی، جهانگیر، ذیل تاریخ مشعشعیان، یادگار، تهران، س ۲، شم ۹، اردیبهشت ۱۳۲۵ش؛
کحاله، عمررضا، معجم قبائل العرب، بیروت، ۱۴۰۲ق/۱۹۸۲م؛
کسروی، احمد، تاریخ پانصد سالهٔ خوزستان، تهران، ۱۳۵۶ش؛ کوهمره ای، زین العابدین، ذیل و حاشیهٔ مجمل التواریخ محمدامین گلستانه، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، ۱۳۴۲ش؛
محیط طباطبایی، محمد، سرزمین بحرین، سمینار خلیج فارس، تهران ۱۳۴۱ش؛
نامی اصفهانی، میرزا محمد صادق، تاریخ گیتی گشا، به کوشش سعید نفیسی، تهران، ۱۳۶۳ش؛
نجم الملک، حاج عبدالغفار، سفرنامهٔ خوزستان، به کوشش محمد دبیر سیاقی، تهران، ۱۳۴۱ش؛ هدایت، رضاقلی خان، روضه الصفای ناصری، تهران، ۱۳۳۹ش؛
دعوت مصطفی خان و اسماعیل خان فیلی وعلیمردان خان بختیاری از شاهزاده حسین میرزا از کربلا به کرمانشاه جهت تاج گذاری وگرفتن امور ایران.
لطف آبادی، محسن، بینش و روش ابوالحسن قزوینی در فوایدالصفویه دانشکده تاریخ، دانشگاه شهید بهشتی. قزوینی، ابوالحسن. ( ۱۳۶۷ ) فوائدالصفویه ( تاریخ امرا و سلاطین صفوی پس از دولت صفویه ) ، تصحیح، مقدمه و حواشی، مریم میراحمدی، تهران: مؤسسه مطالعات و تأسیسات فرهنگی، صفحات ۹۲–۹۶.
گلستانه ابوالحسن بن محمد امین مجمل التواریخ, ( شامل وقایع و رویداد های سی و پنج ساله ی بعد از نادر شاه و ذیل زین العابدین تو همره ی ملقب به امیر در تاریخ زندیه ) به سعی و اهتمام مدرس رضوی, تهران انتشارات دانشگاه تهران؛ ۲۵۳۹، ۲۲۵ - ۲۴۳
پانویس
قزوینی در فوایدالصفویه حکومت وی را هفت ماه و طهرانی در مرات واردات یک سال ذکر کرده است.
در تواریخ زندیه
حتی نام این شاهزاده حسین به درستی ذکر نشده در تاریخ گیتی گشا او را سلیمان ثانی ذکر کرده اند و جان پری نیز بر اساس کتاب های عصر زند نسب شاهزاده را رد کرده است اما میرزا
قاسم منشی شاه تهماسب در تذکره خود نسب شاهزاده حسین را تایید کرده است همچنین قزوینی نیز نسب او را به صراحت تایید میکند.
طبق گفته قزوینی او به صورت رسمی در کرمانشاه تاج گذاری کرد.
هوشنگ مهدوی، عبدالرضا، واپسی
ن شاهزاده صفوی که ادعای پادشاهی داشت اطلاعات سیاسی اقتصادی ۱۳۸۷ شماره ۲۵۸
من کلام لامیر المومنین الامام علی علیه السلام
اکرم عشیرتک فانهم جناحک الذی به تطیر و اصلک الذی الیه تصیر و یدک الذی بها تصول.
نهج البلاغة الخصائل،
از کلام امیرالمومنین علی علیه السلام
اقوام خود را گرامی بدار، زیرا آنها بال تو هستند که با آن پرواز می کنی، ریشه تو هستند که با آن می رسی و دست تو هستند که با آن می رسی.
ویژگی های نهج البلاغه،
تحقیقات محلی نویسنده درمورد عشیرة البوشاه حسین درفروردین ماه 1402ش2023م نوشته شده توسط رحیم عرب، بن المرحوم شیخ عبود بن نامدار بن الهیار بن علیداد بن سلطان بن حداد ( خداده ) بن غافل بن کوت بن قاطع ( گاطع ) بن سعد بن فارِس بن ناصر بن الخنیفر من قبیلة آل کثیر،
کثیر بن مالک بن جشم بن حاشد بن جشم بن خیران بن نوف بن عُمرو حِمدان بن مالک بن زید بن اُوسلة بن ربیعه بن خیران بن مالک بن زید بن کهلان بن سبأ بن یشجب بن یعرب بن قحطان بن عابر بن شالخ بن اُرفخشذ بن سام بن ( نوح علیه السلام ) بن لمک بن متوشلخ بن اُخنوخ بن الیارد بن مهلائیل بن قینان بن اُنوش بن شیث بن ( آدم علیه السلام )
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
آلِ کَثیر، عشیرۀ مهم عرب شیعی مذهب خوزستان، در منطقۀ میاناب دز و کرخه و روستاهای شوش، دزفول، شوشتر، که به 3 تیرۀ بزرگ بیت سعد بیت کریم وبیت ناصر تقسیم می شود. اگرچه نام این عشیره به شکلهای گوناگونِ آل کثیر، الکثیر و کثیر ضبط شده است، اما روایات بازگو شده در این نکته همداستانند که واژۀ کثیر به معنای بسیار همچون صفتی برای بیان کثرت افراد این عشیره به کار رفته است.
... [مشاهده متن کامل]
آل کثیر در زمان صفویه به خوزستان پای نهادند. علت کوچ آنان به روشنی معلوم نیست، با اینکه گفته اند همۀ عشایر خوزستان ریشه ای در عراق دارند، اما برای آل کثیر بنیادی در عراق شناخته نشده است ( عزاوی، عشائرالعراق، 4 / 190 ) . در میان قبایل عرب 3 قبیله می توان یافت که با آل کثیر همنامند: نخست قبیلۀ کثیر حضر موت، در یمن به ویژه یکی از بطنهای آن به نام بنی کثیر ( کحاله، 3 / 978 ) ، دو دیگر قبیلۀ فضول در جنوب نجد که به 2 تیرۀ فضل و کثیر تقسیم می شود. سه دیگر، بنی ابی کثیر است که بطنی از لواتۀ بربر است ( سویدی، 103 ) بنا به روایتی آل کثیر شاخه ای از عشیرۀ آل فضل است،
( تحقیقات محلی موسسه آل کثیر ) شمار زیادی از قبیله آل کثیر در کشورهای یمن - عمان - � وعربستان سعودی در مکه و اطراف آن و در مدینه منوره ودرجنوب نجد. . . نیز ساکنند. برپایۀ این روایت، حُنَیْفِر نخستین نیای بیاد ماندۀ عشیره، و به دلیل باهوشی وچابکی مورد توجه دستگاه حکومت مشعشعیان برخوردار شد و کار گردآوری مالیات منطقۀ میاناب به وی واگذار گردید. خنیفر با دختر یکی از شیوخ بنی خالد ازدواج کرد و دارای فرزندی به نام ناصرشد. در منطقۀ میاناب طوایفی چند همچون
معلّی، روس عُلَیْم ( شامل زُهَیْریّه ) ، طُرَیْف، ظَبّه ( ازبنی خالد ) ، عنافِجه، عبدالخان و مهدیه می زیستند. هنگامی که مسألۀ اشتقاق نهرهرموشی که حفر آن بوسیله خنیفر از کرخه پیش آمد، طایفۀ معلی که از همه نیرومندتر بود، از چیرگی خنیفر بر زمینهای پیرامون بیمناک شد و به دستیاری روس غلیم او را سر به نیست کرد. سپس ناصر، شیوخ این طوایف را به کین خواهی پدر کشت و با پشتیبانی فرمانروای مشعشعی، ریاست آنان را به عهده گرفت ( تحقیقات موسسه آل کثیر ) . عزاوی گفته است: تنها در روزگار صادق خان زند و طی درگیریهای وی با عشیرۀ منتفق است که با نام آل کثیر برخورد می کنیم ( عشائر. . . ، 4/195 ) ، اما نام این عشیره نخستین بار در رویدادهای اواخر دوران صفویه و مشخصاً در جریان صفی میرزا دیده می شود. در این هنگام ریاست عشیره با شیخ فارِس فرزند ناصر و نوۀ خنیفر بود. به دنبال حملۀ افغانها به ایران و تسلیم شدن شاه سلطان حسین صفوی ( 1105 - 113ق/1694 - 1723م ) کسان بسیاری به ادعای پادشاهی و شاهزادگی برخاستند و بدین سان ملوک الطوایفی فراگیر شد ( استرابادی، 2 - 3؛ کوهمره ای، 478 ) . در 1137ق/1724م شخصی به نام صفی میرزای ثانی وابسته به طایفۀ کرانی خلیل آباد بختیاری ( ناحیه ای در اطراف الیگودرز ) خود را فرزند شاه سلطان حسین خواند و به یاری سران ایلها و عشایر محال شوشتر و کوهگیلویه به فرمانروایی پرداخت، اما شاه طهماسب نامه ای در تکذیب ادعای او فرستاد. از این رو، سران بختیاری صفی میرزا را به زندان انداختند، اما مردم به سبب ناخشنودی از ابوالفتح خان ( حاکم شوشتر ) ، و به هواخواهی صفی میرزا سر به شورش برداشتند و در نتیجه صفی میرزا آزاد شد و با هواخواهانش به کوههای بختیاری پناه برد و سرانجام در محرم 1140ق/اوت 1727م در دهدشت ( از دهستان بویر احمدی سردسیر بخش کوهگیلویۀ شهرستان بهبهان ) به فرمان طهماسب قلی خان ( نادرشاه ) کشته شد. طی 2 سال قدرت صفی میرزا، حکومت شوشتر با شیخ فارِس آل کثیر بود و اسفندیار بیک کارگزاری او را به عهده داشت ( جزایری، 90 - 92 ) .
نادر به پاداش دستیاری کلبعلی خان پسر مهرعلیخان در کشتن صفی میرزا، فرمان حکومت شوشتر را به نام او نوشت، اما اقتدارآل کثیر از آشکار شدن این فرمان جلوگیری کرد و تا 1142ق/1729م که نادرشاه به خوزستان آمد، اسفندیاربیک همچنان به کارگزاری شیخ فارِس به شوشتر فرمان می راند ( جزایری، 112؛ کسروی، 100 ) . بدین سان، آل کثیر درمنطقۀ میاناب وشهرهای دزفول و شوشتر از اقتداری برخوردار شد که تنها پس از بالا گرفتن کارشیخ خَزعَل ( 1279 - 1355ق/1862 - 1936م ) آن را از دست داد.
در 1146ق/1733م پس از شکست نادر از توپال عثمان پاشا، محمدخان بلوچ حاکم کوهگیلویه و دزفول و شوشتر، به کمک ابوالفتح خان، حاکم پیشین شوشتر، آوازه در داد که نادر برای دومین بار شکست خورده و گم شده است ( جزایری، 116، 117 ) . او مردم شوشتر و برخی شیوخ را با خود همداستان کرد و حکومت کوهگیلویه را به شیخ فارِس آل کثیر سپرد ( استرابادی، 220 ) .
نادر، محمدحسین خان سردار را به سرکوب شیخ فارِس که در قلعۀ خود به مخالفت سنگر گرفته بود، فرستاد. پس از آنکه محمدخان را در بند شولستان شکست داد ( گلستانه، 376 ) ، شیخ فارِس و تنی چند از شیوخ عرب خواستار امان شدند. نادر فرمان داد که که شیوخ را همراه با فرزندان شیخ فارِس از راه خرم آباد به استرآباد بکوچانند ( استرابادی، 226 ) .
پس از کشته شدن نادر در 1160ق/ 1746م بار دیگر آشفتگی ایران را فرا گرفت. علی قلی خان برادرزادۀ نادرشاه با نام عادلشاه به پادشاهی نشست و حکومت هویزه ( حویزه ) را به مولی مُطْلِب خان مشعشعی و حکومت شوشتر را به عباس قلی خان واگذاشت، ( جزایری، 126 ) .
در این دوره بود که آل کثیر نیرومند شدند و بر بخش خاوری خوزستان دست یافتند و کشمکش آنان با مولی مطلب و دیگران آغاز شد ( کسروی. 111 ) . مطلب خان برای پیشگیری از گسترش اقتدار آل کثیر تصمیم به گوشمال شیخ سعد بن فارِس و دیگر شیوخ عشیره گرفت، اما در جنگی که روی داد، مولی مطلب درسرخکان، نزدیک شوشتر شکست خورد و به هویزه بازگشت ( جزایری، 127 ) . آل کثیر ازاین پیروزی دلیرتر شدند و بر همۀ سرزمینهای پیرامون شوشتر و دزفول تسلط یافتند.
در 1161ق/1747م پس از آنکه ابراهیم خان برادر خود، عادلشاه را مغلوب کرد، حاکم جدیدی به شوشتر فرستاد، اما مردم از سختگیری وی به شیوخ عرب پناه بردند و اهالی دزفول نیز محمدرضا بیک حاکم شهر را بیرون راندند. محمدرضا بیک به شیوخ آل کثیر پیوست و ایشان نیابت شوشتر را به او واگذاشتند. ( همو، 128 ) . در این دوران آل کثیر با بختیاریها گونه ای هم پیمانی داشتند، زیرا هنگامی که شاه مرادبیک از افشار گَنْدَزْلو به حکومت شوشتر دزفول رسید، آل کثیر به پشتیبانی از محمدرضا بیک در نزدیکی قلعۀ بیدرویه بروجرد بر او حمله بردند ودستگیرش کردند و او را در میان عشیره به بند کشیدند، اما شاه مرادبیک گریخت وبه خانۀ برادرش نوروزخان در محله گَرْگَرْ ( محلۀ حیدریها ) پناه برد. شیخ آل کثیر نیز به یاری مردم محلۀ دستوا ( نعمتیها ) به بیرون راندن وی برخاست. سرانجام پس از جنگ درعقیلی ( دهستانی پیرامون شوشتر ) هواخواهان شاه مرادبیک شکست خوردند و شیخ آل کثیرهمچون پیش، حکومت شهر را به محمدرضا بیک سپرد ( همو، 129 ) . پس از ابراهیم شاه، شاهرخ میرزا فرزند رضاقلی در 1162ق/1748م در خراسان به پادشهای نشست و فرمان حکومت ایالت شوشتر را به نام محمدرضا بیک نوشت. شیخ سعد آل کثیر ناخشنود شد و با مردم محلۀ گرگر به محاصرۀ دستوا پرداخت، اما پادشاه جدید، شاه اسماعیل سوم معروف به ید ابوتراب ( 1163 - 1165ق/1749 - 1751م ) فرمان حکمرانی را به نام شیخ سعد فرستاد. این کشمکش سرانجام به مصالحه انجامید و شیخ سعدحکومت را به محمدرضا بیک واگذاشت ( همو، 130، 131 ) . در صفر 1164ق/دسامبر 1750م عباس قلی خان که در محال پشتکوه فیلی اقامت داشت، به دزفول بازگشت و مردم شهر با او همداستان شدند ( جزایری، 145، 146 ) و مهرعلیخان که تا آن هنگام حاکم شهر بود گریخت و در قلعۀ بندبار جای گرفت. شیخ حَرْب فرزند کریم از شیوخ کثیر که با مهرعلیخان خویشاوندی داشت، شیخ سعد ودیگر شیوخ آل کثیر را به پشتیبانی از او به محاصرۀ دزفول کشاند. در این میان مولی مطلب همراه با شیوخ آل سلطان به قصد سرکوب آل کثیر به کنار کرخه آمد وچندی بعد عباس قلی خان نیز به او پیوست. در این جنگ که 4 ماه به درازا کشید، گروهی کشته شدند، اما کار به مصالحه انجامید، با این حال، دو طرف چند باردیگر نیز به کشمکش برخاستند، ( جزایرى )
در 1164ق/1750م علیمردان خان بعد از شکست جنگ چهار محال وارد بنه وار گرمسیر بختیاری در شوشتر گردید. چون سلسله سرخیلان بختیاری را از قدیم الایام با اباء و اجداد سید فرج الله بن سید محمد صادق کلانتر بود و رسم پیر و مریدی در میان بود بوساطت سید فرج الله فیما بین علیمرادخان و شیخ سعد خان سابق الذکر و سایر مشایخ آل کثیر و مراتب مهمان نوازی و حمایت و پایمردی شیخ آل کثیر را به دست آورد و سپس باشیخ سعد خان توافق کردند تا سال بعد تعداد قابل توجهی سواران عرب از قبیله آل کثیر تحت فرماندهی شیخ علوان بن شیخ سعد بن شیخ فارِس آل کثیر به اردوی علیمردان خان دربنه وار گرمسیر بختیاری در شوشتر بپیوندن. ( جزایری )
علیمردان خان در بهار سال 1165ق/1751م باسواران خود ازایل بختیاری همراه با سواران متحدین عرب از قبیله آل کثیر به فرماندهی علوان بن شیخ سعد بن شیخ فارِس بن ناصر بن خنیفر از قبیله آل کثیر ازمنزل بنه وار گرمسیر بختیاری از شوشتر خارج شد و با کمک مجدد اسماعیل خان و لرهای فیلی به سوی کرمانشاه حرکت کرد و سپس با کمک عبدالعلی خان حاکم کرمانشاه اتحادیه ای متشکل از کرد و لر و ترک و عرب تشکیل داد و بار دیگر آماده نبرد با کریم خان و قوای زندیه گردید و برای بار دوم علیرغم تلاش ها و رشادتهای متحدین عرب و کردش از خان زند شکست خورد. ( گلستانه ) علیمردان خان واسماعیل خان فیلی بعد ازشکست نبرد کرمانشاه با تعداد سواران باقی مانده از متحدین عرب از قبیله آل کثیر به فرماندهی شیخ علوان بن شیخ سعد خان ازقبیله آل کثیر به عراق پناهنده شدند، درهمان هنگام خبر شکست علیمردان وکشته و اسیر شدن تعدادی ازسواران آل کثیر به گوش شیوخ آل کثیر رسید، به همین دلیل این خبر باعث شد که در سال 1165ق/1751م میان شیوخ آل کثیر اختلاف افتاده و در این میانه جنگهایی به پا شد و شیخ طَعّان بن کریم و شیخ سالم بن حرب بن کریم برادرزادۀ شیخ ناصر کشته شدن. و شیخ ناصر به کمک شیخ مطلبی برادر شیخ سعد به ریاست عشیره رسید ( همو، 187 ) . جزایری نوشته است،
اختلاف میان شیوخ آل کثیر به این معنی رخ داد که شیخ ناصر اصرار زیاد و بیش از حد او برای شیخ شدن باعث شد که موافقان ومخالفان او بجون هم بیفتند و جنگ سلطانی واقع و شیخ سعد مغلوب و در معرکه دستگیر گردید و اولاد و اعوان او متفرق گردیدند و چند روزی او را در خانه شیخ عبدالله بن رملی بن مساعد که عموزاده بلا واسطه او بود نگاهداری و بعد از آن رخصت انصراف دادند و با اهل و عیال روانه محال آل خمیس گردید و منسوبان و متعلقان باو ملحق گردیدند و شیخ مطلب برادر او نیز به او پیوسته و در آنجامتوقف میباشند، ( جزایری نوشته )
شیخ سعد تا 1167ق/1753م درهویزه زندانی بود ( ص 202 ) . درهمین هنگام علیمردان خان بختیاری در عراق حضور داشت ، در آن هنگام مصطفی خان شاملو سفیر نادرشاه دردولت عثمانی در بغداد بود، مصطفی خان از حضور دو خان وهمراهان او باخبر شد، و دو خان مذکور را از حضور شاهزاده ای بنام حسین میرزا بن شاه طهماسب دوم درکربلا مطلع ساخت و مسئله پادشاهی وی را در میان گذاشت ( قزوینی ) علیمردان خان به پشتیبانی از شاهزاده برخاست و نامه ای به شیخ ناصر نوشت و خواستار پشتیبانی او شد، اما شیخ ناصر اعتنایی نکرد. ( همو، 191، 190 )
قزوینى، ابوالحسن درکتاب فوائدالصفویه نوشته است،
شاهزاده حسین میرزا پسر تهماسب دوم نوه شاه سلطان حسین بود که 6 ماه پیش از قتل پدر در سبزوار متولد شد. زمانی که در 7 صفر 1152ق/1739م تهماسب دوم و پسرانش به فرمان رضاقلی میرزا فرزند نادر شاه کشته شدند، منوچهر بیگ گرجی که خواهرش مادر حسین میرزا بود، شاهزاده و مادرش را فراری داد به آذربایجان برد. زمانی که نادرشاه کشته شد، شاهزاده به همراه مادر و دایی خود به بغداد رفت. در آن هنگام مصطفی خان شاملو که سفیر نادرشاه در عثمانی بود از حضور وی مطلع شد و برای اگاهی از صحت نسب شاهزاده نزد وی رفت و حسین میرزا قباله مادرش که مهر مصطفی خان بر پای آن بود به همراه بازوبند و خنجر پدرش را به خان نشان داد زمانی که خان از نسب شاهزاده آگاه شد او را به کربلا نزد راضیه بیگم برد. در همین زمان علیمردان خان و اسماعیل خان در نبرد کرمانشاه از کریم خان زند شکست خورده و به عراق پناهنده شده بودند زمانی که مصطفی خان ازاین مسئله آگاه شد دو خان مذکور را از حضور شاهزاده مطلع ساخت و مسئله پادشاهی وی را در میان گذاشت. به همین دلیل نامه ای به شاهزاده و راضیه بیگم نوشتند و شاهزاده را به پادشاهی دعوت کرده و امادگی خود را برای حمایت از او اعلام کردند. وجود این شخص برای علیمردان خان فرصتی محسوب می شد تا بتواند با کریم خان که اخیراً از محمدحسن خان قاجار شکست سختی خورد بود و شاه اسماعیل سوم به محمدحسن خان پناه برده بود به مقابله برخیزد. علیمردان خان همواره نیروی قابل ملاحظه ای از ایل خودش و لرهای فیلی اسماعیل خان را در اختیار داشت. و وجود این شاهزاده ی صحیح
النسب صفوی هم موجب جلب افراد تازه نفس بیشتری در نواحی دوردست می شد.
مصطفی خان و علیمردان خان مژده پادشاهی را به قاصدان قلعه کرمانشاهان خبر دادند و تا چند روز بعد از سرداران بختیاری پیاده و سواره فراوان به بغداد طلبید. مردمان ایلات هم که از پیدا شدن شاهزاده به وجود آمده بودند و اهالی ایلات نیز به شوق قدم بوسی و جانفشانی در خدمت او به نزد وی شتافتند. مصطفی خان هم اسباب سلطنت شاهزاده را برپا کرد و با محمدرضاخان قورچی باشی، علیمردان خان بختیاری، اسماعیل خان فیلی و سایر امرا از حسین میرزا برای تاج گذاری دعوت کردند. شاهزاده در ابتدا
امتناع نمود اما بعد از گفتگوهای بسیار وی را داخل خیمه ای که برا او زده بودند گرد همه خوانین آورده ودر1166ق/1752م با نام شاه سلطان حسین دوم به تخت نشاندند سپس به او تهنیت و مبارک باد گفتند سپس شاه را برای زیارت قبور عتبات عالیات بردند. سجع مهر وی چنین بود: ( دارد ز شاه مردان فرمان حکمرانی
فرزند شاه تهماسب سلطان حسین ثانی ) مصطفی خان موفقیت خود را به عنوان مشاور و ملازم شاه تثبیت کرد و برای پشتیبانی از شاهزاده نیروی جنگی زیادی از سلیمان پاشا والی بغداد درخواست نمود که قبول نشد، سپس نامه ای به آزادخان افغان که از دوستان قدیمی اش بود فرستاد و از وی درخواست کمک نمود آزاد خان نیز سلطنت شاه را به رسمیت شناخت.
علیمردان خان هم سپهسالار لشکر شد. در این هنگام علیمردان خان سفیرانی با فرمان و نامه ی شاه جدید و اخباری دایر بر اینکه به زودی با آمدن قشون سلطنتی نگرانی آنها رفع خواهد شد به کرمانشاه فرستاد و با قشون سلطنتی به سمت کرمانشاه حرکت کرد. در همین زمان سلطان علی میرزا فرزند شاه سلیمان دوم نیز به اردوی شاه جدید پیوست. همین که کریم خان از جریان حرکت علیمردان خان وسپاهش باخبر شد وی نیز با چهل و دو هزار نفر از سپاهیانش راهی کرمانشاه شد و فردی را به داخل کرمانشاه فرستاد و تقاضای تسلیم فوری قلعه کرمانشاه را نمود و قول داد در صورتی که آنها تسلیم شوند. با آنها کاری نداشته باشد و آنها را مورد عفو و بخشش قرار می دهد و از گناهشان می گذرد. اهالی قلعه که موقعیت خود را در خطر می دیدند پس از مشورت تصمیم به تسلیم گرفتند و میرزا محمدتقی گلستانه و عبدالعلی خان شخصاً وارد مذاکره با کریم خان شدند و کریم خان هم طبق عادت از آنها استقبال کرد و آنها را نزد خود پذیرفت و علیمرادخان زند را به حکومت کرمانشاه منصوب کرد و برای اطمینان خاطر میرزا محمدتقی و عبدالعلی خان ناچار شدن در سپاه کریم خان بمانند. محاصره به پایان رسید و کریم خان با خیال راحت با سپاهیان خود به مقابله با شاه سلطان حسین دوم حرکت کرد. خبر سقوط قلعه کرمانشاه موجب آشفتگی و تضعیف روحی اردوی علیمردان خان شد یکی از امیدهای وی آزادخان افغان بود که پیغام فرستاده بود در دو منزلی کرمانشاه رسیده است. اما کریم خان به چهار فرسنگی آنها رسیده بود و به ناچار آماده جنگ شدند، صف آراستند و جنگ شروع شد. برتری نیروهای کریم خان کاملاً معلوم بود. به فرماندهی شیخعلی خان زند سپاه علیمردان خان به سختی شکست خورد و تمام اموال و تجهیزاتش به دست کریم خان افتاد ( قزوینى )
در این نبرد در سپاه علیمردان خان ازبین متحدین عرب یک گروه معدودی ازبهترین چابک سواران عرب از شاه حسین دوم محافظت می کردند، این گروه منتخب گروه شاه حسینی نام داشتند بیشتر آنها ازبهترین چابک سواران طایفه آل کثیر بودند، وتعدادی ازآنها منتخب از چند طایفه عرب ازکربلا و طایفه های عرب متحد و زیر مجموعه آل کثیر بودند، که در شمال استان خوزستان شوش - شوشتر - دزفول - ساکن بودند همه آنها به فرماندهی شیخ علوان بن شیخ سعد بن فاِرِس بن ناصر بن خنیفر ازقبیله آل کثیر با تعدادی از فرماندهان از نیروهای بختیاری با گروه شاه حسینی با شاه حسین دوم و علیمردان خان از میدان جنگ فرار کردند، و مصطفی خان در حال فرار با زخمی اسیر شد. این جنگ آخرین تلاش علیمردان خان برای گرفتن زمام امور ایران بود. پس از فرار از میدان جنگ شاه حسین دوم درنوجوانی توسط علیمردان خان کور شد، گروه شاه حسینی مانع کشته شدن او بدست علیمردان خان شدند، اما اجازه یافتن او را نزد بازماندگانش در کربلا باز گردانند، او مابقی عمر خود را به عنوان فردی مذهبی گذراند و از سیاست دور بود. کریم خان زند خواست برای معیشت وی مقرری معین کنند اما وی قبول نکرد. او احتمالا با شاهزاده خانمی صفوی تبار ازدواج کرد و صاحب دو پسر شد تهماسب میرزا که به مرض آبله در کودکی از دنیا رفت و ابوالفتح محمد میرزا که در زمان مرگ پدر دو سال داشت. در نهایت حسین میرزای دوم در جوانی در 1189ق ( 1775م ) از دنیا رفت و در کربلا دفن شد. ( قزوینی )
سرانجام پس از جنگی که میان کریم خان زند و علیمردان درکرمانشاه روی داد و به پیروزی کریم خان انجامید، شیخ سعد کاملاً مغلوب شد وبه شیوخ آل خمیس پناه برد و هواخواهانش پراکنده شدند. اهالی دزفول و شوشترنیز ریاست شیخ ناصر را پذیرفتند. تنها ماندن علیمردان، مایۀ گسیختگی پیوند او با آل کثیر شد، اما هر دو همچنان دشمن کریم خان ماندند. پس از آنکه کریم خان بر بخش عمده ای از ایران دست یافت، سیزعلی خان خواهرزادۀ خود را به حکومت فیلی و خوزستان فرستاد، اما او در جنگی که در 1175ق/1761م روی داد، به دست شیخ عَلوان فرزند سعد کشته شد ( نامی، 109، 110 ) . در1176ق/1762م که زکی خان پسرعموی کریم خان بر او شورید، به آل کثیر روی آورد و آنان به نشانۀ دشمنی با کریم خان زند او را پذیرا شدند ( همو، 123، 124 ) .
در 1176ق/1762م نظرعلی خان که از سوی کریم خان برای سرکوب بنی لام به دزفول رفته بود، در بازگشت با عربهای آل کثیر روبه رو شد و دارایی آنان را چاپید وغنیمت بسیار گرفت ( همو، 129، 130 ) . از این رو به دشواری می توان نقل عزاوی را پذیرفت که نوشته است در نبرد ابی حلانه، عشیرۀ آل کثیر به سرکردگی شیخ علوان در کنار سربازان صادق خان بر ضد منتفق جنگید ( تاریخ العراق، 6/80 ) .
در ۱۱۸۷ق/ ۱۷۷۲م ابوالفتح محمد میرزا درکربلا متولد شد. پدرش شاه سلطان حسین دوم و مادرش شاهزاده خانمی صفوی تبار بود او در دوران کودکی پدرش را از دست داد و در عراق به تحصیل علوم دینی پرداخت. شاهزاده پس از آن که دوران طفولیت را در عراق گذراند برای زیارت حرم امام رضا وارد مشهد شد. شاهرخ شاه که از طرف مادری با شاهزاده جوان نسبت داشت ( مادرش فاطمه سلطان بیگم خواهر شاه تهماسب دوم بود ) وی را به گرمی پذیرفت. شاهرخ که خود از نسل صفویان محسوب می شد قصد داشت برای تحکیم حکومت پسرش نادر میرزا کاری کند، تصمیم گرفت نادر وی با دختر سلطان حسین دوم که همراه برادرش به مشهد آمده بود ازدواج کند ولی نادر میرزا مخالفت کرد و شاهزاده جوان به عراق بازگشت. دوران فعالیت های ابوالفتح میرزا با مرگ کریم خان زند که با زور و شمشیر امنیت را به کشور بازگردانده بود مصادف شده بود،
پس از مرگ کریم خان
در 1193ق/1206ق/1779م/1791م دوباره آشوب و بحران کشور را فراگرفته، مدعیان قدرت در گوشه و کنار سر برآورده بودند و برای بدست گرفتن قدرت بدنبال مشروعیت بودند و از آن جا که در این ایام ابوالفتح محمد میرزا فرزند شاهزاده حسین میرزا به عنوان بهترین راه برای رسیدن به هدف مشروعیت بخشیدن به قدرت بود، طالبان قدرت با وی نامه نگاری انجام دادند.
یکی از این طالبان قدرت آقامحمدخان فرزند محمد حسن خان قاجار بود. به همین منظور زمانی که شاهزاده در طبس بود آقامحمد خان قاجار نامه ای به این مضمون به وی نوشت:این فدوی پیر با سکه و خطبه به نام آن حضرت در شهرها و مساجد و منابر بلندآوازه گردیده است. الحال مناسب بندگان حضور این است که بی تأمل عازم دارالسلطنت تهران شوند تا جان فشانی را بر همگان معلوم نماییم. در سال 1200ق/ 1786م آقامحمدخان قاجار به نام او خطبه خواند و سکه زد،
در مورد سکه هایی که آقا محمدخان قاجار به نام شاهزاده ضرب کرده بود ویلیام مورلی کارمند کمپانی هند شرقی از چند روپیه سخن می گوید که ضرب شده دردارالسلطنه تهرانس بوده و روی آن ها نوشته شده بود:
( به زر زد سکه از الطاف سرمد
شه والا گهر سلطان محمد )
سرداران خراسان به خصوص میرمحمد خان خزیمه حاکم طبس که از نامه نگاری شاهزاده و خان قاجاری در هراس بودند سعی داشتند که مانع مذاکرات شاهزاده و آقا محمدخان شوند، همین مسئله باعث شد که شاهزاده از طبس با گروهی از یاران خود بنام گروه شاه حسینی از عربهاى عشیره هاى مختلف عرب ازکربلا و از عشیره شیخ فارِس آل کثیر از شوشتر به همراه خود به طبس آورده بود به کمک آنها به شیراز بگریزند، وی در فارس مورد استقبال حاج ابراهیم خان کلانتر قرار گرفت ولی یکی از معتمدان لطفعلی خان زند به شاهزاده هشدار داد که شیراز را ترک کند،
به همین منظور ابوالفتح محمد میرزا در اواخر سال 1205ق/ 1791م. به بهانه حج راهی عمان شد. او در واقع بخاطر اطلاع از سرگذشتی گذشتگان خود به خوبی مطلع بود، دوست نداشت مانند پدرش شاه سلطان حسین دوم و عمه زاده اش شاه اسماعیل سوم که عروسک هایی در دستان علیمردان خان بختیاری و کریم خان زند بودند او نیز در دست سرداران خراسان یا خان قاجار باشد.
به همین دلیل مجبور شد به هند مهاجرت کند ابوالفتح میرزا درظاهر به بهانهٔ زیارت مکه و در باطن از ترس آقامحمدخان راهی مسقط شد. در آن جا مورد استقبال خلفان نایب امام خوارج قرار گرفت. شاهزاده به دلیل آن که ایام حج سپری شده بود و در سند پیروان زیادی داشت عازم دیار سند شد.
سلطان محمد در سند مور استقبال گرم روسای ایل کلهر و پیرکرمعلی خان که یکی ازامیران حیدرآباد سند بود قرار گرفت و با مریدان خاندان صفوی در سند آشنا شد. پس از شش ماه شاهزاده از حیدرآباد به راجپوت رفت تا زمینه سفر حج را فراهم کند، راجهٔ راجپوت او را پذیرفت و گرامی داشت. همه چیز برای سفر دریایی به عربستان آماده شده بود ولی آب و هوای بد سند سلامت شاهزاده را به خطر انداخته بود از همین رو به لاهور رفت و از رفتن سفر حج منصرف شد. او در لاهور مورد استقبال میرسهراب خان و میررستم خال حاکمان محلی لاهور قرار گرفت و چندصباحی را در لاهور گذراند. با فرارسیدن زمستان برخی از مریدان شاهزاده پیشنهاد کردند او به پیشاور برود وبا تیمورشاه پسر احمدشاه درانی دیدار کند ولی در میان راه با شیخ حمید قادری و سید جلال الدین محمد نوبهار جلالی برخورد کرد که به او سفارش کردند به جای یاری خواستن از تیمور شاه به دهلی رفته و از پادشاه مغولی هند و مقامات انگلیسی کمک بگیرد. ابوالفتح میرزا نیز سفارش آنان راپذیرفت راهی دهلی شد. در راه دهلی شاهزاده مورد حملهٔ راهزنان قرار گرفت که بسیاری از اشیای ارزشمند متعلق به نیاکانش راربودند در راجستان شاهزاده آگاه شد که شاه عالم دوم امپراتور هند به دست غلام قادرخان به دست رئیس قبیله رحیله نابینا شده است؛ بنابراین به جای رفتن به دهلی به لکهنو رفتند، پادشاه هند در نامه ای که به سرهنگ ویلیام پاسریک از رسای کمپانی هند شرقی نوشته از شاهزادهٔ صفوی به عنوان برادرزادهٔ خود نام برده است و به دستور پادشاه انگلیسی ها موظف به پرداخت خرج مطبخ شاهزاده بودند و شاهزاده در لکهنو در کاخی که به کمپانی هند شرقی تعلق داشت بود اقامت گزید. محمد میرزا تا پایان عمر خود در لکنهو به سر برد و در آنجا برای خود درباری کوچک تشکیل داد. او فردی ادیب بود و کتاب های زیادی درهند نوشت من جمله آن ها، اخلاق محمدی، تحفه السلاطین صفوی، تحفه الشعرا و تحفه العشاق را می توان نام برد. ابوالفتح میرزا در 2 محرم 1232 ( 21 نوامبر 1816 ) از دنیا رفت و لکنهو دفن شد. برابر با این زمان فتحعلی شاه قاجار در ایران حکومت می کرد، فرزندان ابوالفتح محمد میرزا بنامهای احمد و علی از طریق کمپانی هند شرقی باکشتی دولت انگلستان به بصره آمدند و مدتی در کربلا ساکن شدند، بعد از فوت فتحعلی شاه قاجار فرزندش محمدشاه جانشین اوشد، درهمان موقه فرزندان شاهزاده محمد میرزا بنامهای احمد و علی ازکربلا به شوشتر محاجرت کردند، آنها سالها درکناربیت سعد بن شیخ فارِس بن ناصر بن خنیفر در قبیله ال کثیر زندگی می کردند،
در آغاز حکومت قاجاریان، خوزستان به چندین بخش تقسیم شده بود. آل کثیر، خاندان مشعشع وکعبیان هریک جداگانه به سر می بردند و پروایی از اقامحمدخان قاجار نداشتند ( کسروی، 149 ) . همزمان با مرگ محمدشاه قاجار در 1264ق/1847م دربیش تر نواحی ایران شورش بر پا بود و شیوخ عرب در همه جای خوزستان به نافرمانی پرداختند. از جمله شیخ حداد رئیس عشیرۀ آل کثیر خود را در منطقۀ دزفول و شوشتر شاه خواند و به نام خود سکه زد. مولی عبداللـه مشعشعی با گروهی از عشایر بنی ساله، با وی و عنافجه ( عنافقه ) به سرکوب شاه حداد به دزفول رفت. به دنبال جنگی سخت، شیخ حداد به دست عشایر عنافجه دستگیر شد. مولی عبداللـه چند روزی او را در هویزه نگه داشت و سپس به خرم آباد فرستاد، اما شیخ حداد به کمک یکی از غلامانش از زندان گریخت و به دزفول بازگشت ( قائم مقامی، 16 ) و در دژ سلاسل نشیمن گرفت و از مردم مالیات خواست. در 1265ق/1848م میرزا قوام الدّین که از سادات طباطبایی بهبهان بود، با دستیاری تنی چند ازشیوخ عرب خوزستان همچون شیخ حاکم، شاه حداد، شیخ جابر، شیخ عبداللـه، و شیخ قادر به خودسری پرداخت ( کسروی، 177 ) . ناصرالدّین شاه عموی خود اردشیر میرزا را به حکومت لرستان و خوزستان فرستاد و او آشوبگران دزفول و شوشتر را دستگیرکرد و به تهران روانه ساخت و سردار سپاه خود سلیمان خان میرزا را به گوشمال میرزا قوام الدّین و شیوخ عرب و سران بختیاری گسیل داشت. سلیمان خان حداد شاه و شیخ جابر را دستگیر کرد و در قلعۀ سلاسل شوشتر به بند کشید و سپس به تهران برد ( سپهر، 3/346 ) . چنین می نماید که عشیرۀ آل کثیر پس از دستگیری شاه حداد تا مدتی فرماندار دولت بود، زیرا در 1267ق/1850م زمانی که خانلر میرزای احتشام الدّوله به حکومت لرستان و خوزستان رسید، 500 تن از سواران آل کثیر برای سرکوب شورش لرهای فیلی که به سرزمین عربهای بنی لام پناه برده بودند، به اردوی خانلر میرزای احتشام الدّوله پیوستند ( همو، 4/24؛ هدایت، 10/517 ) .
در 1267ق 1850م بدستور اداره مرکزی که به خانلر میرزای احتشام الدواله داده بودند، 500 تن سواران آل کثیر را باتعدادی ازسواران ایل باصری دررامهرمز متحد کردند و آنها را به درخواست طهماسب میرزا مؤیدالدوله والی فارس ازعربستان ( خوزستان ) امروزی برای کمک به خاندان با نفوذ قوام الملک شیرازی برای جلوگیری از حجوم ایل قشقائی به شیراز فرستادند، آنها به ایل عرب شیبانی و جباره ملحق شدند، و به اتفاق هم به اردوی قوام الملک شیرازی به ایل خمسه پیوستند، عربهای شیبانی و جباره در زمان نادرشاه از مناطق عرب نشین در اطراف اهواز بلخصوص ازمناطق - شیبان - و - زرگان - از عربستان ( خوزستان ) امروزى براى جلوگیری از حجوم افغانها به مناطقی درخراسان جنوبی درطبس کوچانده بودند و بعد از سقوط حکومت زندیه به دست آقامحمد خان قاجار درزمان میر محمد خان خزیمه حاکم طبس بدستور آقا محمد خان قاجار آنها را به مناطق شرق فارس کوچاندند و آنها را زیر فرمان حاج ابراهیم کلانتر صدر اعظم آقامحمد خان قاجار درآوردند،
نخستین رئیس ایلات خمسه علی محمد خان قوام الملک فرزند علی اکبر نوه حاج ابراهیم کلانتر بود، که تا زمان مرگش
در 1262ق1845م حکومت بر ایل را بر عهده داشت، پس ازاوفرزندش محمدرضا خان قوام الملک به ضابطی ایل رسید. در 1270ق 1853م در جریان نهضت تنباکو، محمدرضا خان قوام الملک در راستای حمایت ازسلطنت ناصرالدین شاه به مبارزه با جنبش مردمی علیه امتیاز تنباکو برخاست و مردان مسلح ایلات به دستور او تظاهرات مردمی را به رگبار گلوله بستند.
در 1278ق1861م محمد رضا خان قوام المک اتحاد عشایری بنام ایل خمسه تشکیل دادن تا هم در برابر قدرت روزافزون ایل قشقایی در منطقه مقابله کنند و هم امنیت راه های بازرگانی از بندرعباس و بنادر خارک و بوشهر به شیراز را برای حمل کالا تأمین نمایند. بدین ترتیب پنج ایل کوچکتر اینانلو، باصری، بهارلو، نفر، وعرب که خاستگاه قومی متفاوتی داشتند، در اتحادیه ای به نام خمسه که در زبان عربی به معنی پنج بود جای دادند، دولت مرکزی با تشکیل این اتحادیه و سپردن رهبری آن به قوام الملک، در صدد مقابله با نفوذ و قدرت روزافزون قشقایی ها بود، ( یرواند آبراهامیان ) این اتحادیه را یک ساخته مصلحتی از پنج قبیله نامتجانس به سرکردگی یک اعیان زاده شهری می شناخت که دستگاه سلطنت قاجاریه برای حفظ قدرت خود ایجاد کرده بود، اما با این حال حریف قدرتمندی در برابر ایل قشقایی محسوب می شد، بنابراین به نظر می رسد ایلات خمسه بدون دستگاه اداری خاصی بود. این وضعیت تحمیل هر نوع نظم و انضباط بر قشون ایل ها را برای قوامی ها تقریباً غیرممکن می کرد که در نتیجه آنها گاه به غارت می پرداختند. با این وجود دستیابی قوامی ها به ارتش عشایری باعث تغییر موازنه قوا در استان فارس شد. با توجه به فلسفه تشکیل اتحادیه ایلات خمسه و ریاست قوام الملک این اتحادیه در بیشتر مواقع در جهت خواسته های دولت مرکزی و منافع محلی قوام الملک گام برمی داشت.
طبق تحقیقات و اطلاعات از منابع موثق:
بخاطر 500 تن ازسواران عشیره شیخ فارِس آل کثیر ازعربستان ( خوزستان ) امروزى که به اردوی قوام المک شیرازی به ایل عرب در ایل خمسه پیوسته بودند، طایفه فارِسی را زیر مجموعه عرب شیبانی به اسم جد بزرگشان شیخ فارِس نام گذاشتند،
تشکیل تیره شاه حسینی درطایفه فارِسی: بخاطر حمایت یک گروه معدودی ازبهترین چابک سواران عرب در نبرد کرمانشاه درسپاه علیمردان خان بختیاری از شاه حسین دوم محافظت می کردند، این گروه منتخب درسپاه علیمردان خان بختیاری به گروه شاه حسینی معروف شدند، بیشتر آنها ازبهترین چابک سواران از قبیله آل کثیر بودند وتعدادی ازآنها منتخب از چند طایفه عرب ازکربلا و طایفه های عرب متحد و زیر مجموعه آل کثیر بودند که در شمال استان خوزستان شوش - شوشتر - دزفول - ساکن بودند همه آنها به فرماندهی شیخ علوان بن شیخ سعد بن فاِرِس بن ناصر بن خنیفر ازقبیله آل کثیر درسپاه علیمردان خان بختیاری در برابر سپاه چهل و دو هزار نفری کریم خان دلاورانه جنگیدند و از شاه حسین دوم محافظت کردند، تعدادی از اولاد همین گروه چابک سواران شاه حسینی با نوه های شاه حسین دوم بنامهای ملک احمد وعلی فرزندان شاهزاده ابوالفتح محمد میرزا جزء 500 تن از سواران عشیره شیخ فارِس آل کثیر بودند که به اردوی قوام المک شیرلزی به ایل عرب شیبانی درایل خمسه پیوستند، به همین منظور این تیره به احترام آنها به اسم شاه حسینی در طایفه فارِسی زیر مجموعه ایل عرب شیبانی در ایل خمسه نام گذاری کردنند،
درسال 1278ق1861م محمد رضا خان قوام المک که اتحادیه ایل خمسه راتشکیل داد، روز بروز اختلافات دربین ایل خمسه و ایل قشقائی بیشتر می شد، وباعث درگیری و قتل غارت همدیگر می شد، به همین دلیل تعدادى از گروهى از تیره شاه حسینی از طایفه فارِسی که تعداد بیشتر آنها ازقبیله آل کثیر بودند وتعدادی از آنها ازچند طایفه مختلف عرب متحد وزیر مجموعه عشیره شیخ فارِس بن ناصر بن خنیفر ازقبیله آل کثیر بودند نتوانستند. بااین شرایط دوام بیاورند، آنها مجبور شدند از برادران متحد خود درطایفه فارسی بعد از سالها از آنها جدا بشن و به عربستان ( خوزستان ) امروزی برگردن،
اوج گیری قدرت شیخ خزعل، وضع عشایر خوزستان را دیگرگون کرد و هیچ یک از عشایر عرب از سرکوب و دست اندازی وی در امان نماند. خزعل پس از کشتن برادرش مزعل در 1315 ق / 1897 م نخست فلاحیه ( شادگان ) و سپس هویزه و دشت میشان را به زیر فرمان خود درآورد. تنها آل کثیر به ریاست فرحان بن اسد در پیرامون شوشتر و حیدر بن علی بن غافل در پیرامون دزفول به فرمانبرداری از او تن در نداده بودند ( جزایری، 237 ) . انقلاب مشروطه در 1324 ق / 1906 م و ناتوانی حکومت مرکزی، شیخ خزعل را به سودای پادشاهی خوزستان انداخت. از این رو برای فرمانبردار ساختن آل کثیر از اختلاف میان شیخ فرحان و طاهر عظیم، مستأجر دهستان عقیلی، و آزمندی بختیاریها نسبت به زمینهای آل کثیر، سود جست و در نهان با خانهای بختیاری به توافق رسید. بر پایۀ این توفق، املاک آل کثیر در برابر گوشمال شیخ فرحان به خزعل واگذار شد. خزعل برای تضعیف شیخ فرحان، از 2 طایفۀ کعب دبیس و کعب السّطاطله که میان دزفول و شوشتر اقامت داشتند و با آل کثیر هم پیمان بودند، بهره گرفت و آنان را به سرکشی برانگیخت. از سوی دیگر لرها نیز به دستور خانها هر شب بر او شبیخون می زدند. فرحان ناگزیر تسلیم گشت و متعهد شد که به خزعل مالیات بپردازد.
شیخ حیدر نیز همچون عموزاده اش شیخ فرحان به فرمانبرداری از خزعل تن در داد ( 1326 ق / 1908 م ) ، اما خزعل حیدر را به بند کشید و یکی از نوکران خود را در آن سامان به شیخی نشاند. از این پس فرحان گاه در زندان و گاه آزاد به سر برد و جز بر بستگان خود ریاستی نداشت ( همو، 239 ) . سرانجام شیخ خزعل پس از لشکرکشی رضاخان به خوزستان و سرکوب خانهای بختیاری و شیوخ عرب در 1343 ق / 1924 م تسلیم شد. عشیرۀ آل کثیر پس از مرگ شیخ فارِس به 3 شاخۀ بزرگ بیت سعد و بیت کریم وبیت ناصر تقسیم شد که گاه همچون 3 قبیلۀ جداگانه به شمار می آمدند ( فیلد، 194 ) . نجم الملک نیز در اشاره ای به این عشیره از آل کثیر و بیت سعد سخن گفته است ( ص 121 ) . با اینهمه، تردیدی نیست که بیت سعد بخشی از عشیرۀ آل کثیر است و این جداسازیها از نامگذاریهای ساکنان مناطق مختلف پدید آمده است. دزفولیها بیت کریم را گاه حوشیه، گاه بیت خلف الحیدر و گاه بیت غافل می نامند ( تحقیقات محلی نویسنده ) . این جداسازی می تواند زاییدۀ رقابت شیوخ عشیره نیز باشد، زیرا هر یک از این 2 شاخه از روابط جداگانه ای با حکومتهای محلی برخوردار بوده اند. مثلاً شیخ فرحان اسد از یک سو در پی دوستی با شیخ محمره ( خرمشهر ) برآمد و از سوی دیگر خواهرش را به کریم خان لُرِفیلی به زنی داد ( تحقیقات محلی نویسنده؛ لاریمر، II ( A ) 997 ) ، اما شیخ حیدر دخترش را به ازدواج رئیس لرهای سگوَنْد در آورده بود و خواهان آن بود که گرفتاریهای خود را با تکیه بر سگوندها و با بهره گیری غیرمستقیم از اقتدار والی پشتکوه برطرف کند. شیخ فرحان با صاحب منصبان شوشتر نزدیکی داشت و شیخ حیدر با مقامات دزفول ( همانجا ) . با اینهمه برخلاف نوشتۀ لاریمر ( II ( B ) / 1620 ) ، حیدر به بیت کریم وابسته است نه به بیت سعد.
بنیاد عشیرۀ آل کثیر خاندان خنیفر است که شیوخ از آن برخاسته اند، اما همچون دیگر عشایر قدرتمند، طوایف دیگری نیز به واسطۀ هم پیمانی یا همزیستی به آن وابسته شده اند. علل اصلی این گونه وابستگیها را باید در ضرورت دستیابی به آب و زمین و دفاع از خود در برابر حملات قبایل دیگر جست. از این رو عشیرۀ ضعیف برای آنکه از زمین و آب و پشتیبانی و عشیرۀ قدرتمند برخوردار شود، می بایست سهمی در تأمین مردان جنگی و پرداخت فَصْل بر عهده گیرد.
خاندان خنفیر از 3 بخش بیت سعد، بیت کریم و بیت ناصر تشکیل شده است. سعد ( پسر بزرگ ) ، کریم ( پسر میانی ) و ناصر ( پسر کوچک ) فرزندان فارِس بن ناصر بن خنفیرند. بنابراین، برخلاف نوشتۀ دانشنامه سعد و کریم و ناصر نبیرگان خنفیر و برادر یکدیگرند ( تحقیقات محلی نویسنده ) :1. بیت سعد: در رویدادهای تاریخی منطقه، بیت سعد همواره نقش چشمگیرتری از بیت کریم ایفا کرده و قدرت آن به ویژه از کعب السّطاطله مایه می گرفت. بیت سعد به 2 شاخۀ اصلی بیت قاطع و بیت سلطان تقسیم می شود که هر یک دارای بخشهایی است:
الف ـ بیت قاطع: بیت منیّان، بیت عَجیل، بیت فرحان، بیت سلطان، بیت عبدالحسین، بیت شایع، بیت مُطْلب، بیت مَنْهَل، بیت عَرار ( عجم ساکن شوشتر وپیرامون آن ) ، بیت عُلَیْل عبدالسیّد.
ب ـ بیت سلطان: بیت لازم، بیت ناصر الحطّاب، بیت غَضبان، بیت فیای.
ضمناً بیت رَمْلی نیز جدا از بیت قاطع و بیت سلطان به بیت سعد باز می گردد ( تحقیقات محلی نویسنده ) . وابستگان بیت سعد از عشایر دیگر، از این قرار است: کعب السّطاطله ( که به 2 تیرۀ اصلی بیت کرم اللّٰه و بیت فرج اللّٰه تقسیم می شود ) ، دیلم الحَناتشه، زُهَیْریه، بَدْوان ( شامل بیت راشد، بیت طَربوش، بنی جمیل، خسارجه یا خزارجه، خضیر ) ، محامید، آل بوحمدان، زبید، حَنظله، روا شد ( تحقیقات محلی نویسنده ) . لاریمر طوایف طریف، نیس، مزرعه و آل حائی را نیز در شمار وابستگان بیت سعد آورده است ( II ( B ) / 1619, 1620 ) . افراد بیت سعد امروزه در روستاهای ده نو ( نام قلعه ای که فرحان آن را ساخت ) ، شب خاص، شاه ولی، صَمَنْدی، فرج آباد، شنگر، خزینه، عُجَیْرِب ( عقیرب ) ، شوره، گَلّه گَه ( گَلّه گاه ) ، المُچَیْشِر ( المکیشر ) زندگی می کنند که از این میان 4 روستای ده نو، گله گه، المچیشر، و شوره مهم ترند. 2. بیت کریم، این شاخه بیت مِشْعَل، بیت شَبیب، بیت مساعد، بیت فارس السحاب، بیت فرحان الفارس، بیت خریبط المطلب، بیت غافل، بیت اسماعیل الغُوَیْنِم، بیت گَشْته، بیت سلطان العَلی، بیت ماهور العلی و بیت خلف الحیدر را دربر می گیرد ( تحقیقات محلی نویسنده ) . وابستگان بیت کریم از این قرار است: کعب دُبَیْس، دیلم الخَلْتَک، حمزه، معلّی. بیت کریم اکنون به طور عمده در روستای حُرّ ریاحی ( نام پیشین حسین آباد ) ساکنند که در حدود 200‘1 خانوار جمعیت دارد. افراد آن در کارخانه های اطراف به ویژه کارخانۀ نیشکر هفت تپه به کارگری مشغولند. روستاهای دیگری که بخشی از بیت کریم در آنها سکونت دارند عبارتند از بُنّه طالب، صَبْحه، آل مُعَلّی، دیلم، صُخَیْری، بنی عَقیل و شُرْفه ( تحقیقات محلی نویسنده ) . 3. بیت ناصر، این بخش که همواره تابع بیت کریم به شمار می رفته، از بیت طوفان، بیت صافی، بیت ارْحَمه، بیت رِزْج، بیت مُطْلَق ابن رزج، بیت سلطان، بیت سالم، بیت مبارک، بیت مساعد، بیت مُطْلِب المِشْعَل السالم تشکیل می شود. افراد بیت ناصر اغلب در شوش و روستای عَلَم الهدی ( نام پیشین بیت عیسی الخُلَیْف ) و پیرامون نهر شاور ( در جنوب شوش ) و برخی نیز در هویزه زندگی می کنند. بیش تر ساکنان شوش در شرکت نیشکر هفت تپه کار می کنند، اما ساکنان علم الهدی کشاورز و دامدارند،
( تحقیقات محلی نویسنده )
هشت اولادمتحد عشیره البوشاه حسین تعداد چهار اولاد ازآنها از اولاد شیخ فارِس ال کثیر هستند، که ازخرامه درشرق استان فارس درزمان ناصردین شاه قاجار به عربستان ( خوزستان ) امروزى برگشتند، یک اولاد ازآنها از نوادگان شاه حسین دوم است، سه اولاد آنها ازچندطایفه مختلف عرب متحدآل کثیر بودند،
1 - بیت حداد ( خداده ) بن غافل بن کوت بن قاطع ( گاطع ) بن سعد بن فارِس بن ناصر بن خنیفر از قبیله آل کثیر هستند، آنها در شهرستان ایذه روستای کلدوزخ یک ( بندان ) ساکن هستند، شیخ حداد ( خداده ) بن قافل برادر کوچک حاشی ( جد چهارم ) المرحوم شیخ حاجات بن البندر بن فرحان بن الاسد بن حاشی بن کوت بن قاطع بن سعد بن فارِس بن ناصر بن خنیفرآل کثیر است، بستگان آنها در روستاهای ازتوابع شهرستانهای دزفول و شوش و تا نزدیکی امام زاده ابوالبشر درنزدیکی کشت صنعت کارون شوشتر تا رود دز دزفول ساکن هستند واکثر آنها در روستای ده نو ( نام قلعه ای که فرحان بن الاسدخنیفرآل کثیر آن را ساخت ) ، واکثر بستگان آنها در روستاهای شب خاص، شاه ولی، صَمَنْدی، فرج آباد، شنگر، خزینه، عُجَیْرِب ( عقیرب ) ، شوره، گَلّه گَه ( گَلّه گاه ) ، المُچَیْشِر ( المکیشر ) زندگی می کنند که از میان 4روستای ده نو، گله گه، المچیشر، و شوره مهم ترند.
2 - بیت اُسود، برادر کوچک الاسد بن حاشی بن کوت بن قاطع ( گاطع ) بن سعد بن فارِس بن ناصر بن خنیفر از قبیله آل کثیر هستند، تعدادی از آنها در روستای جارو از توابع بخش هفتکل ساکن هستند و تعداد دیگری از آنها در باغملک واهواز ساکن هستند،
3 - بیت برات بن زویریع بن برکات بن کالی بن غافل بن کوت بن گاطع بن سعد بن فارِس بن ناصر بن خنیفر از قبیله آل کثیر هستند، آنها در شهرستان ایذه روستای کلدوزخ یک ساکن هستند،
4 - بیت کریم :آنها از فرزندان عبدالله بن عبد علی لفته بن سحاب بن سالم بن حرب بن کریم ( چریم ) بن فارِس بن ناصر بن خنیفر از قبیله آل کثیر هستند، آنها در شهرستان ایذه روستای کلدوزخ یک ( بندان ) ساکن هستند، بستگان آنها در روستای حَرّریاحی ( نام پیشین حسین آباد ) ساکنند که در حدود 200‘1 خانوار جمعیت دارد. روستاهای دیگری که بخشی از بیت کریم در آنها سکونت دارند عبارتند از بُنّه طالب، صَبْحه، آل مُعَلّی، دیلم، صُخَیْری، بنی عَقیل و شَرْفه ساکن هستند.
5 - بیت کرکوش: نسب آنها برمی گرده به آل کرکوش، آنها در شهرستان باغملک وهفتکل ساکن هستند،
آل کرکوش به سه عشیره در اطراف کربلا تقسیم شدند،
ال شلال
ال عبطان
ال رواشد
نسب آنها به آل خزیمه بر می گرده و اهل کربلا هستند
6 - بیت مرتضیَ بن علی رزا برادرکوچک ملک احمد بن شاهزاده ابو الفتح محمد میرزا نوه های شاه حسین دوم هستند، ناگفته نماند این اولاد زیر مجموعه بیت کرکوش حساب میشدند،
7 - بیت قفار:نسب آنها برمی گرده به عشیره کعب دبیس ( چعب دبیس ) آنها در قلعه تل وباغملک وایذه ساکن هستند، بستگان آنها در شوش ، شوشتر، اهواز و مناطق آهودشت و روستای دبیس ساکن هستند،
8 - بیت جنیب : نسب آنها برمی گرده به عشیره آلبوفتیله، آنها در اهواز ساکن هستند، واهل کربلا از قبیله فتله هستند،
( تحقیقات محلی نویسنده )
طایفه فارِسی درشرق استان فارس درشهرستانهای خرامه و میان جنگل فسا وسروستان وشیراز به سه تیره تقسیم شدند،
تیره شاه حسینی شامل:
ملک احمد برادر بزرگ علی رزا فرزندان شاهزاده ابوالفتح محمد میرزا نوه های شاه حسین دوم هستند، شاه سلطان حسین دوم ابن شاه طهماسب دوم ابن شاه سلطان حسین یکم ابن شاه سلیمان یکم� ابن شاه عباس دوم ابن شاه عباس یکم ابن شاه محمد خدابنده ابن شاه تهماسب یکم ابن شاه اسماعیل یکم ابن شیخ ابوالنصر جنید ابن شیخ صدر الدین ابراهیم ابن� شیخ علاءالدین علی ابن صدر الدین موسی ابن شیخ صفی الدین ابوالفتح اسحق ابن شیخ امین الدین جبرائیل ابن قطب الدین ابن صالح ابن محمد الحافظ ابن عوض� ابن فیروزشاه زرین کلا ابن محمد ابن شرفشاه ابن محمد ابن حسن ابن سید محمد ابن ابراهیم ابن سید جعفر ابن محمد ابن سید اسمعیل ابن سیدمحمد ابن سید احمد اعرابی ابن سید قاسم ابن سیدابوالقاسم حمزه ابن موسی الکاظم ابن جعفر الصادق ابن محمدالباقر ابن زین العابدین ابن امام حسین ابن امام علی ابن ابی طالب ( ( علیه سلام ) )
1 - اولاد ملک احمد به دو اولاد تقسیم شدند، اولاد عزیزخان و اولاد غلامحسین 2 - اولاد نبی اطلاعاتی در دست نیست از کدام یک از اولاد شیخ فارِس بن ناصر بن خنیفر از قبیله آل کثیر هستند، وهمچنین اطلاعاتی دردست نیست بچند اولاد تقسیم شدند،
3 - اولاد گنج حیدر: از این اولاد اطلاعاتی دردست نیست
بیشتر تیره شاه حسینی در روستای بنام مهرآباد شاه حسینی از توابع شهرستان خرامه وتعدای ازآنها در میان جنگل فسا و سروستان وشیراز ساکن هستند.
تیره حسینعلی:
1 - اولاد زمان
2 - اولاد مرادی
3 - اولادمهدی
4 - اولاد نصرالله
5 - اولاد حسینی
6 - اولاد بهبود
7 - اولاد امرالله و نورالله
حسینعلی یکی ازاولادهای شیخ فارِس بن ناصر بن خنیفر ازقبیله آل کثیراست، اولادهای آنها در روستای بنام کفدهک از توابع شهرستان خرامه ساکن هستند.
تیره باقی: یکی از اولادهای شیخ فارِس بن ناصر بن خنیفر از قبیله آل کثیر است، اولادهای آنها در روستای بنام مهرآباد جعفری از توابع شهرستان خرامه ساکن هستند وتعدادی ازآنها در فسا - سروستان وشیراز ساکن هستند.
منابع مورد تحقیق.
برگ نیسی، کاظم، "آل کثیر"، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، جلد 2، 1374 ش
استرابادی، میرزامهدی، جهانگشای نادری، به کوشش عبدالله انوار، تهران، ۱۳۴۱ش؛
امام شوشتری، محمدعلی، تاریخ جغرافیایی خوزستان، تهران ۱۳۳۱ش، صص ۸۷، ۸۸؛
جزایری، نعمت الله، تذکرهٔ شوشتر، اهواز، ۱۳۵۶ش؛ دانشنامه؛ سپهر،
محمدتقی، ناسخ التواریخ ( قاجاریه ) ، به کوشش محمدباقر بهبودی، تهران، ۱۳۸۵ق؛
سویدی، محمدامین، سبائک الذهب فی معرفه قبائل العرب، نجف، ۱۲۸۰ق؛
عزاوی، عباس، تاریخ العراق بین الاحتلالینه، بغداد، ۱۳۷۳ق/۱۹۵۴م؛
- - - ، عشائر العراق، بغداد، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۶م؛
قائم مقامی، جهانگیر، ذیل تاریخ مشعشعیان، یادگار، تهران، س ۲، شم ۹، اردیبهشت ۱۳۲۵ش؛
کحاله، عمررضا، معجم قبائل العرب، بیروت، ۱۴۰۲ق/۱۹۸۲م؛
کسروی، احمد، تاریخ پانصد سالهٔ خوزستان، تهران، ۱۳۵۶ش؛ کوهمره ای، زین العابدین، ذیل و حاشیهٔ مجمل التواریخ محمدامین گلستانه، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، ۱۳۴۲ش؛
محیط طباطبایی، محمد، سرزمین بحرین، سمینار خلیج فارس، تهران ۱۳۴۱ش؛
نامی اصفهانی، میرزا محمد صادق، تاریخ گیتی گشا، به کوشش سعید نفیسی، تهران، ۱۳۶۳ش؛
نجم الملک، حاج عبدالغفار، سفرنامهٔ خوزستان، به کوشش محمد دبیر سیاقی، تهران، ۱۳۴۱ش؛ هدایت، رضاقلی خان، روضه الصفای ناصری، تهران، ۱۳۳۹ش؛
دعوت مصطفی خان و اسماعیل خان فیلی وعلیمردان خان بختیاری از شاهزاده حسین میرزا از کربلا به کرمانشاه جهت تاج گذاری وگرفتن امور ایران.
لطف آبادی، محسن، بینش و روش ابوالحسن قزوینی در فوایدالصفویه دانشکده تاریخ، دانشگاه شهید بهشتی. قزوینی، ابوالحسن. ( ۱۳۶۷ ) فوائدالصفویه ( تاریخ امرا و سلاطین صفوی پس از دولت صفویه ) ، تصحیح، مقدمه و حواشی، مریم میراحمدی، تهران: مؤسسه مطالعات و تأسیسات فرهنگی، صفحات ۹۲–۹۶.
گلستانه ابوالحسن بن محمد امین مجمل التواریخ, ( شامل وقایع و رویداد های سی و پنج ساله ی بعد از نادر شاه و ذیل زین العابدین تو همره ی ملقب به امیر در تاریخ زندیه ) به سعی و اهتمام مدرس رضوی, تهران انتشارات دانشگاه تهران؛ ۲۵۳۹، ۲۲۵ - ۲۴۳
پانویس
قزوینی در فوایدالصفویه حکومت وی را هفت ماه و طهرانی در مرات واردات یک سال ذکر کرده است.
در تواریخ زندیه
حتی نام این شاهزاده حسین به درستی ذکر نشده در تاریخ گیتی گشا او را سلیمان ثانی ذکر کرده اند و جان پری نیز بر اساس کتاب های عصر زند نسب شاهزاده را رد کرده است اما میرزا
قاسم منشی شاه تهماسب در تذکره خود نسب شاهزاده حسین را تایید کرده است همچنین قزوینی نیز نسب او را به صراحت تایید میکند.
طبق گفته قزوینی او به صورت رسمی در کرمانشاه تاج گذاری کرد.
هوشنگ مهدوی، عبدالرضا، واپسی
ن شاهزاده صفوی که ادعای پادشاهی داشت اطلاعات سیاسی اقتصادی ۱۳۸۷ شماره ۲۵۸
من کلام لامیر المومنین الامام علی علیه السلام
اکرم عشیرتک فانهم جناحک الذی به تطیر و اصلک الذی الیه تصیر و یدک الذی بها تصول.
نهج البلاغة الخصائل،
از کلام امیرالمومنین علی علیه السلام
اقوام خود را گرامی بدار، زیرا آنها بال تو هستند که با آن پرواز می کنی، ریشه تو هستند که با آن می رسی و دست تو هستند که با آن می رسی.
ویژگی های نهج البلاغه،
تحقیقات محلی نویسنده درمورد عشیرة البوشاه حسین درفروردین ماه 1402ش2023م نوشته شده توسط رحیم عرب، بن المرحوم شیخ عبود بن نامدار بن الهیار بن علیداد بن سلطان بن حداد ( خداده ) بن غافل بن کوت بن قاطع ( گاطع ) بن سعد بن فارِس بن ناصر بن الخنیفر من قبیلة آل کثیر،
کثیر بن مالک بن جشم بن حاشد بن جشم بن خیران بن نوف بن عُمرو حِمدان بن مالک بن زید بن اُوسلة بن ربیعه بن خیران بن مالک بن زید بن کهلان بن سبأ بن یشجب بن یعرب بن قحطان بن عابر بن شالخ بن اُرفخشذ بن سام بن ( نوح علیه السلام ) بن لمک بن متوشلخ بن اُخنوخ بن الیارد بن مهلائیل بن قینان بن اُنوش بن شیث بن ( آدم علیه السلام )
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
جناب غفاری اشتباه از بزرگان قدیمی عشیره البوشاه حسین بود که گفته بودند بیت غفار یکی از اولادهای عشیره البوشاه حسین هستند آقای غفاری خورزای عزیز از نوشته های اینجانب ناراحت نشو چون حرف حقیقت همیشه تلخ است
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
بنده نخواستم همه بفهمن تیره شاه حسینی یک گروه منتخب از قبیله آل کثیر و چندطایفه عرب زیر مجموعه قبیله آل کثیر بودند و بخاطر محافظت از شاه سلطان حسین دوم در سپاه علیمردان خان چهارلنگ به گروه شاه حسینی معروف شدند، بخاطر این وقایع بود که گفتم بیت غفار جزء البوشاه حسین حساب می شدند چون از قدیم برادران با غیرت غفاری با این عشیره بودین وجزء گروه شاه حسینی در جنگ علیمردان خان چهارلنگ بختیاری با کریم خان زند در نبرد کرمانشاه حضور داشتین به همین منظور گفتم بیت غفار هم یکی از اولادهای عشیره البوشاه حسین حساب میشدند، حالا که ناراحت شدی من ازشما پسر خاله وخورزای با غیرت و همچنین بزرگان غفاری معذرت می خواهم، اگر منظورت اینه که بیت غفار جزء شاه حسینی نیست وحرفت به تمام اولادهای عشیره البوشاه حسین رساندی که بیت غفار شاه حسینی نیستند، بگذار خیال تو و کل اولاد عشیره البوشاه حسین راجب این تیره راحت کنم نسب بیت غفار به عشیره کعب دبیس ( چعب دبیس ) بر می گرده. هیچ فردی ازقدیمی های عشیره ونسلهای بعد ازآنها بصورت جدی پیگیر نسب این تعداد اولاد وابسته به عشیره البوشاه حسین نشدند اگر میشدند به اشتباه می چسبیدند به عشیره دیگری آنهم وقتی هفت یا ده پشت اسامی اجداد خودشان را به اجداد آنها نمی رساندند، هر دو طرف از هم نا امید می شدند، و هیچ نتیجه از پیگیری آنها حاصل نمی شد و این موضوع باعث می شد اولادهای عشیره البوشاه حسین نسبشان بین زمین و آسمان معلق شود و نمی دانستند نسب و اصالت آنها به کدام طایفه از قبایل عرب می رسد، اینجانب 30 سال پیگیر نسب این تعداد اولاد وابسته به عشیره البوشاه حسین در تمام نقاط جنوبی درکشور عراق ودر کل مناطق عرب نشین درایران شدم و شروع به تحقیقات محلی در عربهای خزیمه درطبس و عرب خانه درشرق بیرجند و آخرین تحقیقات محلی از عربهای تیره شاه حسینی در طایفه فارِسی زیر مجموعه ایل شیبانی در خرامه در شرق شیراز بود در این سی سال سخت پیگیر نسب تیره شاه حسینی شدم و بعد از کلی تحقیق و پرس و پی از ریش سفیدان قدیمی و نوشتن تاریخ و اسامی اجداد آنها هفت تا ده پشت از چند اولاد شاه حسینی سالهاست تو حافظه ام نگه داشتم در این مدت از تحقیقات محلی در بین سخنان تعدادی از بزرگان عشیره البوشاه حسین فقط توجه هم به یک قسم آنها جلب شد، چون هر عشیره عرب یک امام زاده مخصوص خودشان در همان منطقه دارند و قسم راست ودروغشان به آن می خورند و نتیحه گرفتم هر طایفه که در قدیم اجداد و بزرگانشان ساکن اطراف همان امام زاده بودند قسم همان امام زاده را می خوردند از آن زمان تا حال حاضر در بین بزرگان عشیره البو شاه حسین رسم بوده که در بین سخنان آنها قسم راست یا دروغ به امام زاده ابوالبشر که در نردیک شوشتر دفن بود می خورند، اینجانب خیلی کنجکاو شدم وبعد شروع به تحقیق در نواحی وروستاهای اطراف ابوالبشر کردم بیشترین تحقیقات در مناطق شمال استان خوزستان در روستاهای نزدیک دزفول - شوش - ودر کنار حاشیه رود دز دزفول تا نزدیکی امام زاده ابوالبشر نزدیک کشت صنعت کارون شوشتر بود تا به چند روستا بنام دهنو و بنه حاجات و بنه یعقوب که از بیت سعد از قبیله آل کثیر بودند ودر حاشیه رود دز درفول ساکن بودند رسیدم و شروع به تحقیقات محلی از آنها کردم واسامی اجدادم تا ده پشت به اجداد آنها رساندم و بعد متوجه شدم هفت تا ده پشت اسامی اجدادم به اجداد المرحوم شیخ حاجات بن البندر بن فرحان بن الاسد بن حاشی بن کوت بن قاطع ( گاطع ) بن سعد بن فارِس بن ناصر بن خنیفر آل کثیر می رسد و اجداد اولاد بیت کریم که همه آنها از اولاد عبدالله بن عبد علی لفته بن سحاب بن سالم بن حرب بن کریم بن فارِس بن ناصر بن خنیفر آل کثیر به اجداد بیت کریم خنیفر آل کثیر می رسند وبعد به عروسی در ایذه دعوتشان کردم وبعد روز فوت مرحوم پدرم در مراسم او شیوخ بیت سعد حاضر شدند و اینجا بود که دربین سخنان آنها باز متوجه مطلبی از سخنان آنها شدم که چرا به عشیره البوشاه حسین میگن عرب چهارلنگ چون در زمان شیخ سعد که بزرگ قبیله آل کثیر بود او متحد علیمردان خان چهارلنگ بودند ونیروی زیادی به فرماندهی شیخ حرب بن کریم از قبیله آل کثیر در سپاه علیمردان خان چهارلنگ درجنگ کوهرنگ با کریم خان زنددرآن جنگ حضور داشتند و از کریم خان زند در جنگ کوهرنگ شکست خوردند و بعد از شکست علیمردان باقی مانده از سپاهش به بنوار گرمسیر بختیاری در شوشتر آمدند بوساطت وپادرمیانی سید فرج الله بن سید محمد کلانتر در شوشتر فی مابین شیخ سعد خان وعلیمردان خان هر دو به توافق رسیدند که تعدادی نیروی سواره منتخب از سواران طایفه های متحد آل کثیر به فرماندهی شیخ علوان بن شیخ سعد خان از قبیله آل کثیر درنبرد کرمانشاه درسپاه علیمردان خان بپیوند ، و در نبرد دومی علیمردان خان با کریم خان زند در کرمانشاه بخاطر محافظت از شاه سلطان حسین دوم بود که در بین نیرو سواره شیخ علوان بن سعد چندین چابک سوار از طایفه های عرب زیر مجموعه قبیله آل کثیر حضور داشتند که از بین این تعداد چابک سواران که بیشترشان از قبیله آل کثیر بودند گروهی بعنوان محافظ شاه سلطان حسین دوم منتخب کردند و درنبرد کرمانشاه برای محافظت از شاه حسین دلاورانه جنگیدند و به همین منظور درسپاه علیمردان خان به گروه شاه حسینی معروف شدند، اینجانب توانستم اطلاعات درست ازچند کتاب از معروفترین نویسندگان وتاریخدانان ایران با کمک دو نویسنده معروف موسسه آل کثیر اطلاعات درست از این کتابهای تاریخی جمع آوری کنم و بصورت نوشته در سایت البوشاه حسین گذاشتم ، باشد برای نسلهای آینده،
جناب شیرازی . طایفه غفاری از آلبوشاه حسین نیست . و عرب کمری هم نیست . لطفا طایفه غفاری رو قاطی نکن
من از طایفه شاحسنی هستم هزاران خانواده مهراباد شاحسینی مهراباد جعفری. کف دهک وخرامه کربال کلا طایفه شاهحسینی هستیم وبعصی از قدیمیها هنوز فارسی بلد نیستند وقبلا حدود 15 سال پیش باید بچه های ما که میرفتند
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
مدرسه ابتدایی اول فارسی یاد میگرفتند بعد میشددرس بهشان داد کلا زبان ما عربی است وبه زبان عربی قدیم صحبت میکنیم
با سلام خدمت برادران گلم در طول تاریخ در تمام طوایف چه عرب چه بختیاری و . . . افرادی بودند که خواسته یا ناخواسته از ایل جدا میشدند و بعد از چندنسل که اولاد انها نام و نشان خود را گم کردند خود را به قوم
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
و طایفه ای وصل کرده و قاطی همان طایفه شدند که الان تعداد انها زیاد هست و در هر طایفه که ورد کنیم چند تیره از آنها مشاهده میکنیم ایل آلبوشاه حسین از زمانی که از قوم مادری خود جدا شد خود را به هیچ طایفه ای نچسبانده و برای خود طایفه با افتخاری شده که ما با به ان میبالیم و از همزیستی با بختیاریها عزیز هم افتخار میکنیم و انها را برادران خود میدانیم
بنده هاشم کریمی از طایفه البو شاحسین از همه برادارن که اطلاعاتشان در مورد طایفه البو شاحسین را بیان کردن سپاس گذارم ومن دیدم که هرکس یه اطلاعاتی داده اطلاعت درست
این است که این اعراب نه عرب خمسه هستن ونه عرب کمری بلکه این اعراب از اعراب طایفه نواصر هستن من با کلی تحقیق وپرس جو به این حقیقت پی بردم ولقب گذاشتن ( عرب کمری وعرب خمسه ) به این طایفه توهین محسوب می شود
... [مشاهده متن کامل]
این است که این اعراب نه عرب خمسه هستن ونه عرب کمری بلکه این اعراب از اعراب طایفه نواصر هستن من با کلی تحقیق وپرس جو به این حقیقت پی بردم ولقب گذاشتن ( عرب کمری وعرب خمسه ) به این طایفه توهین محسوب می شود
... [مشاهده متن کامل]
با تشکر از همه ی کسانی که اطلاعاتی در ارایه دادید
لازم می دانم تا زمانی که تحقیق صحیح و علمی در این زمینه صورت نپذیرد برخی از موارد گفته شده قابل استناد نیست .
و متاسفانه با عنوان کردن برخی از روایت های نادرست باعث می شود که همه کسانی که دنبال پیدا کردن واقعیت هستند دچار مشکل شوند. و روایت های نادرست جای واقعیت ها را بگیرد
... [مشاهده متن کامل]
تا جایی که بنده اطلاع دارم و همچنین روایتی از بزرگان این طایفه چنین به نظر می رسد که احتمالا این طایفه از سمت شیراز آمده باشد و جز عرب خمسه باشند.
خود بنده شخصا پرس و جویی در این زمینه داشتم و این مطلب برایم روشن شد که طایفه ای عرب با همین نام شاه حسینی در خرامه و فسا شیراز وجود دارد .
همچنین گویا در گذشته طبق صحبت با افراد قدیمی تر خاطره ای بیان گردید که نشان دهنده برگزاری جلسه ای در همین زمینه با عرب خمسه شیراز با عرب آلبوم شاه حسین مستقر در ایذه می باشد.
اما همچنان این موارد گفته شده جز احتمالات است و نیاز به بررسی بیشتر و دقیق تر می باشد.
باتشکر اکبر کریمی
لازم می دانم تا زمانی که تحقیق صحیح و علمی در این زمینه صورت نپذیرد برخی از موارد گفته شده قابل استناد نیست .
و متاسفانه با عنوان کردن برخی از روایت های نادرست باعث می شود که همه کسانی که دنبال پیدا کردن واقعیت هستند دچار مشکل شوند. و روایت های نادرست جای واقعیت ها را بگیرد
... [مشاهده متن کامل]
تا جایی که بنده اطلاع دارم و همچنین روایتی از بزرگان این طایفه چنین به نظر می رسد که احتمالا این طایفه از سمت شیراز آمده باشد و جز عرب خمسه باشند.
خود بنده شخصا پرس و جویی در این زمینه داشتم و این مطلب برایم روشن شد که طایفه ای عرب با همین نام شاه حسینی در خرامه و فسا شیراز وجود دارد .
همچنین گویا در گذشته طبق صحبت با افراد قدیمی تر خاطره ای بیان گردید که نشان دهنده برگزاری جلسه ای در همین زمینه با عرب خمسه شیراز با عرب آلبوم شاه حسین مستقر در ایذه می باشد.
اما همچنان این موارد گفته شده جز احتمالات است و نیاز به بررسی بیشتر و دقیق تر می باشد.
باتشکر اکبر کریمی
البو شا حسین
نه بختیاری نه عرب کمری نه نواصر نه فتلاوی
در اصل یکی از شاخ ها بنی کعب هس
نه بختیاری نه عرب کمری نه نواصر نه فتلاوی
در اصل یکی از شاخ ها بنی کعب هس
طایفه عرب کمری که در کلدوزخ یک هست در واقه عرب کمری نیست این طایفه شاخه ای از طایفه البوحسین نواصری است که در زمان بسیار قدیم اختلاف بین برادران می افته که سمت قوم بختیاری میاد و درکنار این ایل بزرگ زندی می کند با گذشت زمان زن و زنخواست می کننن و هم اکنون در روستای کلدوزخ زندگی می کنن باتشکر حاج سعید خنجری ابن عبدشاه
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
آلبو حسین جزء طوایف عرب کمری نیستند لذا از عزیزان میخواهم از بردن این اسم خودداری کنند. سپاسگذارم
کلدوزخ
طایفه عرب آل بو حسین ساکن ایذه کلدوزخ یک
آلبو::کلمه ایی لری بختیاری
به معنی ::ایل پدر.
آل::ایل. طایفه
بو::پدر
به معنی ::ایل پدر.
آل::ایل. طایفه
بو::پدر
در مورد طایفه عرب کمری آلبوشاه حسین ساکن ایذه کلدوزخ یک ، مطلبی چاپ نشده لذا ازکلیه ی عرب زبانان هموطن که اطلاعاتی دراین خصوص دارند ارائه بفرمایند .
اسم واقعی این طایفه عرب کمری ، آلبوشاه حسین است که تعدادچهل خانوار درروستای کلدوزخ یک شهرستان ایذه زندگی می کنند.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)