از ایشان ترا دل پرآلایش است
گناه مرا جای پالایش است.
فردوسی.
بران از دو سرچشمه دیده جوی ور آلایشی داری از خود بشوی.
سعدی.
چه آمیزش بغساقش چه آلایش بغسلینش.قاآنی.
|| در تداول امروزین ، دَین. وام. بدهکاری. || عادت های زشت ، چون عادت به افیون یا شراب. رجوع به بی آلایش شود.