مرا کنف کفن است الغیاث از این موطن
مرا مقر سقر است الامان از این منشا.
خاقانی.
درد بخل است جان عالم راالامان یارب از چنین دردی.
خاقانی.
شاه از حقد جهودانه چنان گشت احول کالامان یارب امان.
مولوی.
عاقبت پیک جان ستان آمدتا گرفتار الامان آمد.
سعدی.
با مصدرهای برخاستن ،برداشتن ، خواستن ، زدن ، کردن ، گفتن ترکیب شود و در تمام این ترکیبات معنی زنهار خواستن دهد.- الامان برخاستن :
ز رفتار الامان از عالم ایجاد برخیزد
بجای گرد از بنیاد هستی داد برخیزد.
صائب ( از ارمغان آصفی ).
- الامان برداشتن : ملامت از دل بی باک من فغان برداشت
ز سخت جانی من سنگ الامان برداشت.
صائب ( از ارمغان آصفی ).
- الامان خاستن : جایی که ریزد از خم تیغ تو برق کین
روزی که خیزد از صف خصم تو الامان.
حزین اصفهانی ( از ارمغان آصفی ).
- الامان زدن : تیر از تنم برآورد انگشت زینهار
از خون گرم من لب تیغ الامان زند.
صائب ( از ارمغان آصفی ).
- الامان کردن : الامان اینجا کنند از الامان
الامان اینجا کنند از الحذر.
رضی ارتیمانی ( از آنندراج ).
- الامان گفتن : بکمندی درم که ممکن نیست
رستگاری به الامان گفتن.
سعدی.