الحکیم

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] حکیم، از اسماء خدا که با بسامد زیاد در قرآن و حدیث ذکر شده است.
معادل فارسی آن «کننده هرکار به سزا، و نهنده هر چیزی برجا» یا «راست گفتار و درست کردار» ذکر شده است.

موارد ذکر حکیم در قرآن
این واژه ۹۱ بار در قرآن به عنوان اسم خدا به کار رفته است .
در همه موارد نیز با اسماء دیگر الهی همراه است: ۴۷ بار قبل یا بعد از «عزیز»، ۳۹ بار همراه «علیم»، چهار بار همراه «خبیر»، و یک بار همراه «توّاب» و «واسع» و «حمید» ذکر شده است . این امر به مفسران در تفسیر و تبیین آیات کمک کرده است.
بر این اساس ، حکیم را به معنای «عالِم»، «مدبّر» و «دارای افعال و اعمال مُتقَن» دانسته اند. اگر حکیم به معنای عالِم باشد، با نام دیگر خدا، یعنی العالم، اشتراک معنایی می یابد و اگر به معنای دارای افعال و اعمال متقن (مُحکِم) باشد، معنای آن با فعلی که به اتقان وصف شده است مرتبط می شود. علاوه بر این، حکیم به معنای حاکم و قاضی نیز دانسته شده است.

بحث در مورد کلمه حکیم در کتابهای شرح اسماءالحسنی
در کتابهایی که در شرح اسماءالحسنی نوشته شده نیز درباره نام حکیم بحث شده است.
از جمله آن را به این معانی دانسته اند: صاحب حکمت، عادل، کسی که مرتکب فعل قبیح نمی شود و کار واجب را ترک نمی کند و هر چیز را سر جای خود می نهد، و کسی که جز درست (صواب) نمی گوید و انجام نمی دهد.
فخررازی سه وجه معنایی برای این واژه ذکر کرده است که دو وجه آن با آنچه از مفسران نقل شد مشترک است و براساس وجه سوم، حکیم به معنای مقدّس و منزه بودن ذات باری از ارتکاب عملی است که سزاوار نباشد.وی سپس از قول مشایخ خود نقل کرده که حکیم کسی است که در تقدیر و تدبیر امور، کارها را به صواب و نیکو انجام می دهد.

معنای کلمه حکیم از منظر علم کلام
...

[ویکی الکتاب] معنی قَائِمٌ: ایستاده -برپا -پا بر جا- ثابت قدم-قیام کننده (کلمه قیام بر وزن فیعال می باشدو قیام بر هر چیز به معنای درست کردن و حفظ و تدبیر و تربیت و مراقبت و قدرت بر آن است ،چون قیام به معنای ایستادن است ، و عادتا بین ایستادن و مسلط شدن بر کار ملازمه هست ودر فارس...
معنی قَوَّامِینَ: بسیار قیام کنندگان - بسیاربر پا دارندگان(کلمه قیام بر وزن فیعال می باشدو قیام بر هر چیز به معنای درست کردن و حفظ و تدبیر و تربیت و مراقبت و قدرت بر آن است ،چون قیام به معنای ایستادن است ، و عادتا بین ایستادن و مسلط شدن بر کار ملازمه هست ودر فارسی هم ...
ریشه کلمه:
حکم (۲۱۰ بار)

محکم کار. حکمت کردار. کسی که کار را از روی تشخیص و مصلحت انجام دهد. در گذشته از جوهری نقل شد که حکیم کسی است کارها را محکم و استوار انجام دهد و آنچه از طبرسی نقل شده: حکیم به معنی مانع از فساد است. عبارت دیگر محکم کار می‏باشد و آن صیغه مبالغه است. این کلمه از اسماء حسنی است و مجموعاً 97 بار در قرآن مجید به کار رفته، فقط در پنج محل صفت قرآن و در یک محل صفت امر آمده، بقیّه همه درباره حکیم بودن خداوند سبحان است و آن پنج محل عبارت اند از ، و آیه اوّل سوره یونس و آیه دوّم سوره لقمان و آیه چهارّم سوره زخرف در المیزان ذیل آیه اوّل یس، حکمت را به معنی حقائق معارف و فروعات آن گرفته و گوید که: قرآن حکیم است زیرا که حکمت و حقائق معارف در آن مستقر است . به نظر می‏آید که: قرآن مجید را در اطلاق این صفت یک شخص عاقل و محکم کار فرض کنیم همانطور که شخص را در اثر حکمت کردار و محکم کار بودنش حکیم می‏گوئیم هکذا قرآن در تعالیم خود مثل یک شخص محکم کار است و اطلاق حکیم بر قرآن و یک شخص دانا بنابر آنچه گفته شد یکسان است . قرآن حکیم یعنی از روی تشخیص دستور می‏دهد و محکم کار و حکمت کردار است. و آن یک محل که حکیم وصف امر آمده این آیه است می‏شود گفت: حکیم در این آیه به معنی مفعول و محکم کاری شده است معنی آیه چنین می‏شود: در آن شب هر امریکه از روی تشخیص و محکم کاری است از هم جدا می‏شود. در المیزان به قرینه «یُفْرَقُ» حکیم را بسیط و آنچه اجزایش مشخص نیست، معنی می‏کند نظیر آنکه در آیه «اُحْکِمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ» گفته شد. به استثنای شش مورد فوق، کلمه حکیم 91 بار وصف خداوند متعال آمده است مثل ، ، .

پیشنهاد کاربران

حکیم: حکمت یعنی رسیدن به حق با عقل و علم. بنابراین حکیم به کسی می گویند که هم از کارهای زشت دوری می کند و هم از کارهای بیهوده. در نتیجه حکیم کارهای عاقلانه و سودمند انجام می دهد

بپرس