اقمر

لغت نامه دهخدا

اقمر. [ اَ م َ ] ( ع ص ) سپید. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ابیض. ( اقرب الموارد ). || سپید مایل به تیرگی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).
- حمار اقمر ؛ خر سفید مایل به تیرگی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
- سحاب اقمر ؛ ابر سپید مایل به تیرگی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
|| وجه اقمر؛ روی همچون ماه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). || لیل اقمر؛ شب مهتابی. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

سفید رنگ، برنگ ماه، سفیدمایل به سبزی
سپید یا سپید مایل به تیرگی

فرهنگ عمید

۱. سفیدرنگ، به رنگ ماه.
۲. سفید مایل به سبزی.

پیشنهاد کاربران

بپرس