اقماع
لغت نامه دهخدا
اقماع. [ اِ ] ( ع مص ) خوار و شکسته کردن کسی را. ( آنندراج ). خوار و حقیرگردانیدن کسی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). اذلال و قهر. ( تاج المصادر ). || آب در گلو فروشدن بی کشیدن و بی فروبردن آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || کوهان کردن شتر بچه ودراز شدن کوهان آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || راندن و دفع کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بازایستادن و بازداشتن از کاری. ( آنندراج ).
فرهنگ فارسی
جمع قمع بمعنی قیف
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. مغلوب کردن، برانداختن.
۳. راندن، دفع کردن.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید