اقمار

/~aqmAr/

لغت نامه دهخدا

اقمار. [ اَ ] ( ع اِ ) ج ِ قمر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). ج ِ قمر، به معنی ماه ازشب سوم تا آخر ماه. ( آنندراج ). || ج ِ قمیر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به قمیر شود.

اقمار. [ اِ ] ( ع مص ) بدیر کشیدن رسیدگی خرما و میوه چندانکه سرما درآید. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || تباه گردیدن شیرینی و حلاوت میوه قبل از آنکه برسد. || اقمار ابل ؛ در گیاه بسیار افتادن شتران. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || روشن شدن. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || در مهتاب گشتن. ( آنندراج ). بماهتاب درشدن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || چشم داشتن طلوع ماه و درآمدن آنرا. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). چشم داشتن طلوع ماه را. ( آنندراج ). انتظار کشیدن طلوع ماه و درآمدن آنرا. ( اقرب الموارد ). || سیراب شدن شتران. ( اقرب الموارد ): اقمرت الابل ؛ رویت من الماء. ( اقرب الموارد ). || اقمرت الابل ؛ تأخر عشاؤها او طال فی القمر. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع قمر ماهها سیارات کوچکی که دور یکی از سیارات عمده میگردند . تعداد آنها در منظومهئ شمسی ۲۷ است .
بدیر کشیدن رسیدگی خرما و میوه چندانکه سرما در آید .

فرهنگ معین

( اَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ قَمَر. ۱ - ماه ها، سیارات کوچکی که به دور یکی از سیارات می گردند. ۲ - در فارسی ، کشورهای ضعیفی که از نظر سیاسی پیرو کشورهای قوی تر می باشند.

فرهنگ عمید

= قمر

پیشنهاد کاربران

بپرس