اقلاع

لغت نامه دهخدا

اقلاع. [ اِ ] ( ع مص ) بازایستادن از کار. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( ترجمان علامه جرجانی ، ترتیب عادل ). || گذاشتن و بازایستادن تب. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ): اقلعت عنه الحمی ؛ گذاشت او را تب و بازایستاد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || از شش سالگی بهفت سالگی درآمدن شتر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || برداشتن و افراختن بادبان کشتی را. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). کشتی را بادبان کردن و بازایستادن. ( آنندراج ). || بنا کردن قلعه را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || سیر کردن و براه افتادن کشتی سواران. ( از اقرب الموارد ). حرکت کردن با کشتی از جایی و ترک گفتن جایی را : کان یوم اقلاعنا المذکور اول یوم من... ( رحله ابن جبیر ). اجتزنا علیه لیلةالاحد... و هوالثامن یوم اقلاعنا من مصر. ( رحله ابن جبیر ). || برکندن. از بن برآوردن : بر عزم جهاد و اقلاع قلاع الحاد بعقد ارباب رنود و احتشاد جنود اشارت راند. ( جهانگشای جوینی ).

فرهنگ عمید

۱. از بیخ برکندن، قلع وقمح کردن.
۲. باز ایستادن، دست کشیدن از کار

پیشنهاد کاربران

و قیل یا ارض ابلعی ماک و یا سمأ اقلعی و غیض المأ و قضی الامر و استوت علی الجودی و قیل بعدا للقوم الظالمین )
کلمه ( اقلاع ) که مصدر صیغه امر ( اقلعی ) است به معنای این است که چیزی را از اصل و ریشه اش ترک و امساک کنی . ( ترجمه المیزان )

بپرس