اقط

لغت نامه دهخدا

اقط. [ اَ / اِ / اُ / اَ ق َ / اَ ق ِ / اُ ق ُ / اِ ق ِ ] ( ع اِ ) کشک و پینو و قروت و دوغ منجمد از شیر گوسپند و جز آن پس از رفع مائیت خشک کرده باشند. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( منتهی الارب ). ج ، اُقطان. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). اقط بکسر و بکسرتین بمعنی پنیر که آنرا قرت و کشک نیز گویند و آن ماست و جغرات خشک کرده شده است که آنرا نانخورش سازند. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( شرح نصاب ). کشک در هم. ( مهذب الاسماء ). ماستینه. ( تفلیسی ).

اقط. [ اَ ] ( ع مص ) کشک در طعام کردن. || کشک خورانیدن کسی را. || بر زمین زدن حریف خود را. || آمیختن چیزی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

اقط. [ اَ ق َ ] ( ع مص ) بسیار کشک گردیدن شخص. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) کشک پینو ماستینه .
بسیار کشک گردیدن شخص

پیشنهاد کاربران

به چهار نحو قرائت میشود: [ اَقَـط] ، [ اَقِـط] ، [ اِقِـط] ، [ اُقُـط] ( 1 ) که غالبا [ اَقِـط] قرائت میشود. بنابر دو کتاب معجم الوسیط و لسان العرب به معنای فراورده ای از لبن ترش ( یعنی دوغ ) میباشد که پخته میشود سپس در بالای ظرفی آویزان میشود تا آب آن قطره قطره فرو بریزد. آنچه که باقی میماند را جدا میکنند تا مثل سنگ سفت شود که به آن ( اقط ) میگویند.
...
[مشاهده متن کامل]

در اصطلاح همان کشک است.

بپرس