اقط
لغت نامه دهخدا
اقط. [ اَ ] ( ع مص ) کشک در طعام کردن. || کشک خورانیدن کسی را. || بر زمین زدن حریف خود را. || آمیختن چیزی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
اقط. [ اَ ق َ ] ( ع مص ) بسیار کشک گردیدن شخص. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
بسیار کشک گردیدن شخص
پیشنهاد کاربران
به چهار نحو قرائت میشود: [ اَقَـط] ، [ اَقِـط] ، [ اِقِـط] ، [ اُقُـط] ( 1 ) که غالبا [ اَقِـط] قرائت میشود. بنابر دو کتاب معجم الوسیط و لسان العرب به معنای فراورده ای از لبن ترش ( یعنی دوغ ) میباشد که پخته میشود سپس در بالای ظرفی آویزان میشود تا آب آن قطره قطره فرو بریزد. آنچه که باقی میماند را جدا میکنند تا مثل سنگ سفت شود که به آن ( اقط ) میگویند.
... [مشاهده متن کامل]
در اصطلاح همان کشک است.
... [مشاهده متن کامل]
در اصطلاح همان کشک است.