اقصاد

لغت نامه دهخدا

اقصاد. [اَ ] ( ع ص ) رمح اقصاد؛ نیزه شکسته. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). و این از باب ثوب اخلاق است. ( از اقرب الموارد ). اخفش گوید این یکی از مواردی است که مفرد در بنای جمع آمده است. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ).

اقصاد. [ اِ ] ( ع مص ) نیزه زدن کسی را و خطا نکردن آن. || گزیدن مار کسی را و هلاک کردن او را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || رسیدن تیر شکار را و بر جای کشتن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). در جای بکشتن. ( تاج المصادر بیهقی ).

فرهنگ فارسی

نیزه زدن کسی را و خطا نکردن آن

پیشنهاد کاربران

بپرس