اقشعرار. [ اِ ش ِ ] ( ع مص ) برفراخیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). برفراشیدن از بیم. ( المصادر زوزنی ). || برخود لرزیدن. ( منتهی الارب ). فسره گرفتن. موی بر اندام بپای خاستن و پوست ها فراهم آمدن از لرزش. ( ترجمان القرآن ). برخاستن موی بر اندام. ( بحر الجواهر ). || خشک و تنگ گردیدن سال. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).