اقشعرار

لغت نامه دهخدا

اقشعرار. [ اِ ش ِ ] ( ع مص ) برفراخیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). برفراشیدن از بیم. ( المصادر زوزنی ). || برخود لرزیدن. ( منتهی الارب ). فسره گرفتن. موی بر اندام بپای خاستن و پوست ها فراهم آمدن از لرزش. ( ترجمان القرآن ). برخاستن موی بر اندام. ( بحر الجواهر ). || خشک و تنگ گردیدن سال. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).

فرهنگ معین

(اِ ش ِ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - موی بر اندام به پا خاستن . ۲ - فراهم آمدن پوست ها از ترس .

فرهنگ عمید

موی بر بدن راست شدن، سیخ شدن موهای بدن و در هم کشیده شدن پوست از ترس یا سرما یا علت دیگر.

پیشنهاد کاربران

بپرس