[ویکی فقه] إقرار. اِقْرار، اصطلاحی فقهی و حقوقی و آن عبارت است از اِخبار به حقی برای دیگری به زیان خود باشد.
[ویکی فقه] اِقْرار، اصطلاحی فقهی و حقوقی و آن عبارت است از اِخبار به حقی برای دیگری به زیان خود باشد.
اقرار دارای ۴ رکن است : اقرار کننده یا مقر، منتفع از اقرار یا مقرٌّله ، موضوع اقرار یا مقرٌّبه ، و صیغه یا لفظ اقرار.
← اقرار کننده
اقرار در صورتی صحیح است که به وسیله چیزی که بر آن دلالت کند، اعلام شود و قصد باطنی بدون کاشف خارجی اقرار شمرده نمی شود.اقرار معمولاً از طریق «لفظ» ابراز می شود.در اقرار لفظ مخصوصی شرط نیست و نیز اقرار می تواند به هر زبانی واقع شود.
جعفر محقق حلی ، شرائع الاسلام ، ج۳، ص۱۴۳، به کوشش عبدالحسین محمدعلی ، نجف ، ۱۳۸۹ق .
...
[ویکی اهل البیت] این صفحه مدخلی از دائرة المعارف قرآن کریم است
اِقرار:اخبار قطعی به نفی حقی از خود یا ثبوت حقی برای غیر
اقرار از ماده «ق ر ر» و در لغت و عرف به معنای قرار دادن، ثابت کردن و اعتراف کردن است و در اصطلاح فقه به معنایِ اخبار قطعی به وجود حقی به زیان خود یا ثبوت حقی برای دیگران آمده است. به نظر برخی دیگر اقرار عبارت است از اِخبار قطعی به وجود حقی لازم به زیان خود یا نفی حق لازمی از خود یا به امری دیگر که این اخبار، حق یا حکمی را به ضرر خبر دهنده در پی دارد. اعتراف نیز به معنای اقرار است، با این تفاوت که در مفهوم اعتراف، معرفت و آگاهی نسبت به آنچه بدان اقرار می کند نهفته است؛ اما در اقرار نیست. برخی دیگر گفته اند:اعتراف همواره با زبان است؛ اما اقرار گاهی با زبان است و گاهی با غیر زبان. مفهوم اقرار در قرآن با واژه ها و تعبیرات گوناگونی ذکر شده؛ از جمله:1. «اقرار» و مشتقات آن؛ مانند:«ءَاَقرَرتُم... قالوا اَقرَرنا» (سوره آل عمران /3، 81؛ سوره بقره/2،84.) 2. «اعتراف» و مشتقات آن؛ مانند:«اعتَرَفوا بِذُنوبِهِم» (توبه/9،102 و نیز سوره غافر/40،11؛ سوره ملک/67،11). 3. شهادت دادن به زیان خود؛ مانند:«شُهَداء عَلی اَنفُسِهم» (سوره نساء/4،135؛ سوره انعام/6،130). 4. کلمه «بَلی» در پاسخ استفهام تقریری؛ مانند:«اَلَستُ بِرَبِّکُم قالوا بَلی» (اعراف/7،172؛ ملک/67، 8 9) 5. کلمه «عَلَیَّ» در برخی آیات؛ مانند:«و لَهُم عَلَیَّ ذَنبٌ» (سوره شعراء/26،14) در این آیات و مانند آن قرآن به برخی از مواردی که خداوند از بندگان خویش اقرار گرفته اشاره کرده است؛ مانند:اقرار گرفتن از آنها درباره ربوبیت خویش (اعراف/7،172) و نیز اقرار گرفتن انسانها از یکدیگر؛ مانند:اقرار گرفتن از ابراهیم(علیه السلام)در مورد شکستن بتها (سوره انبیاء/21،62) و اعتراف آنان به حقوق غیر؛ مانند اقرار زلیخا به بی گناهی یوسف (سوره یوسف/12،51)؛ همچنین در آیاتی پرشمار از اعتراف و اقرار گناهکاران به خطای خویش درآخرت سخن به میان آمده (سوره توبه/9،102) و در آیاتی دیگر برخی مباحث فقهی اقرار و احکام و آثار آن یادآوری شده است.
اقرار گرفتن و اعتراف کردن از جمله شیوه های اثبات حقوق یا دیگر امور است که در همه جوامع بشری کاربرد فراوان داشته و همه انسانها در تمام اعصار از آن بهره می جسته اند، ازاین رو پیشینه این امر را باید به آغاز خلقت انسان بازگرداند. قرآن کریم در آیاتی متعدد به برخی از موارد اقرار گرفتن از انسانها یا اقرار و اعتراف کردن آنان در اعصار پیشین و نیز قیامت اشاره کرده است؛ از جمله:
1. اقرار کردن همه انسانها به ربوبیت خداوند:
«و اِذ اَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنی ءادَمَ مِن ظُهورِهِم ذُرِّیَّتَهُم واَشهَدَهُم عَلی اَنفُسِهِم اَلَستُ بِرَبِّکُم قالوا بَلی شَهِدنا.»(سوره اعراف/7،172) قرآن به فلسفه این اقرار گرفتن اشاره کرده، می گوید:این امر بدان جهت بود که مبادا در قیامت بگویند ما نسبت به این امر غافل بودیم یا بگویند:چون پدران ما مشرک بودند ما نیز مشرک شدیم:«اَن تَقولوا یَومَ القِیمَةِ اِنّا کُنّا عَن هذا غفِلِین * اَو تَقولوا اِنَّما اَشرَکَ ءاباؤُنا مِن قَبلُ وکُنّا ذُرِّیَّةً مِن بَعدِهِم» (اعراف/7،172 173) درباره چگونگی این اقرارگیری از فرزندان آدم برخی گفته اند:خداوند از همه فرزندان آینده آدم در عالم* ذر درباره ربوبیت خود اقرار گرفت. نظر دیگر این است که مراد از اقرار گرفتن قرار دادن استعداد خداشناسی و توحید در عقول و فطرت انسانها و پذیرش آن از سوی بشر است، بنابراین، اقرار گرفتن از بشر به زبان تکوین و آفرینش بوده است.
2. اقرار پیامبران و پیروان آنان به نبوت پیامبر بعدی:
خداوند با همه پیامبران و پیروان آنان درباره پذیرش پیامبران بعدی پیمان بسته و از آنان در این باره اقرار گرفته و آنان نیز به این امر اقرار کرده اند:«و اِذ اَخَذَ اللّهُ میثقَ النَّبِیّینَ لَما ءَاتَیتُکُم مِن کِتب وحِکمَة ثُمَّ جاءَکُم رَسولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُم لَتُؤمِنُنَّ بِهِ ولَتَنصُرُنَّهُ قالَ ءَاَقرَرتُم واَخَذتُم عَلی ذلِکُم اِصری قالوا اَقرَرنا قالَ فَاشهَدوا و اَنَا مَعَکُم مِنَ الشّهِدین» (آل عمران/3، 81) سپس تأکید کرده که هرکس از این اقرار روی گرداند از فاسقان خواهد بود:«فَمَن تَوَلّی بَعدَ ذلِکَ فَاُولئِکَ هُمُ الفسِقون» (آل عمران/3،82) برخی مفسران این پیمان و اعتراف را عام و مربوط به همه پیامبران و پیروان آنان دانسته اند که خداوند از آنان نسبت به پذیرش پیامبر بعدی و ایمان به او اقرار گرفته است؛ ولی عده ای دیگر معتقدند این اقرار خاص و صرفاً در مورد تصدیق و ایمان پیامبران و امتهای پیشین به پیامبر اسلام بوده است. نظر دیگر این است که خداوند از امت هر پیامبری درباره ایمان آوردن و تصدیق او پیمان گرفت و آنان بدین امر اعتراف کردند، به هرحال، مخاطبان آیه اهل کتاب هستند تا با یادآوری این پیمانها به پیامبر اسلام ایمان آورند.
[ویکی فقه] اقرار (فقه). اعتراف به حقّی ثابت بر ضرر خود یا نفی حقّی برای خود از ذمّه دیگری را اقرار می گویند.
اقرار از ماده «ق ـ ر ـ ر» و در لغت و عرف به معنای قرار دادن، ثابت کردن و اعتراف کردن است.
مفردات، ص۶۶۲.
اقرار در اصطلاح فقه به معنایِ اخبار قطعی به وجود حقی به زیان خود
الوسیله، ص۲۸۳.
اعتراف نیز به معنای اقرار است، با این تفاوت که در مفهوم اعتراف، معرفت و آگاهی نسبت به آنچه بدان اقرار می کند نهفته است؛ اما در اقرار نیست. برخی دیگر گفته اند: اعتراف همواره با زبان است؛ اما اقرار گاهی با زبان است و گاهی با غیر زبان.
الفروق اللغویه، ص۶۴-۶۵.
...
[ویکی فقه] اقرار (قرآن). اقرار از قر در لغت به معنای اعتراف و اثبات چیزی است.
در اصطلاح، خبر دادن به ثبوت حقی برای غیر و به ضرر خود است. مقصود از اقرار در این جا، اعم از معنای لغوی، عرفی و اصطلاحی است. در این مدخل از مشتقات واژه های «اعترف»، «اقر» و «قول» استفاده شده است.
تفاوت اقرار و اعتراف
اعتراف نیز به معنای اقرار است، با این تفاوت که در مفهوم اعتراف، معرفت و آگاهی نسبت به آنچه بدان اقرار می کند نهفته است؛ اما در اقرار نیست. برخی دیگر گفته اند: اعتراف همواره با زبان است؛ اما اقرار گاهی با زبان است و گاهی با غیر زبان.
اقرار درقرآن
مفهوم اقرار در قرآن با واژه ها و تعبیرات گوناگونی ذکر شده؛ از جمله: ۱. «اقرار» و مشتقات آن؛ مانند: «ءَاَقرَرتُم ... قالوا اَقرَرنا» ۲. «اعتراف» و مشتقات آن؛ مانند: «اعتَرَفوا بِذُنوبِهِم» . ۳. شهادت دادن به زیان خود؛ مانند:«شُهَداء عَلی اَنفُسِهم» . ۴. کلمه «بَلی» در پاسخ استفهام تقریری؛ مانند: «اَلَستُ بِرَبِّکُم قالوا بَلی» ۵ . کلمه «عَلَیَّ» در برخی آیات؛ مانند: «و لَهُم عَلَیَّ ذَنبٌ»
عناوین مرتبط
...