اقدامات


برابر پارسی: کارها

لغت نامه دهخدا

اقدامات. [ اِ ] ( ع اِ ) ج ِ اقدام. رجوع به اقدام شود.

فرهنگ فارسی

جمع اقدام

مترادف ها

proceedings (اسم)
عملیات، اقدامات، شرح مذاکرات

فارسی به عربی

إِجراءات

پیشنهاد کاربران

تمهیدات
اِقدامات: ١. گامبرداریها، گامگذاریها؛ گامها؛ کوششها؛ پیشرویها ٢. کنشها، کارها، رفتارها ٣. دلیریها ۴. آغازها، پرداختنها، دست - بەکارشدگیها، پاپیشگذاریها؛ راهکارها، راەچارها، راهبردها
نیازها، پیش نیازها
ملزومات
مراحل، مقدمات، شرط ها
اقدامات
جمع اقدام ، کارها
آماده سازی برای انجام کاری

practice - measures
Actions

بپرس