اقد. [ اَ ق ُدد ] ( ع اِ ) ج ِ قِدّ. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). بمعنی ظرف چرمین و تازیانه و دوال از پوست ناپیراسته.( از منتهی الارب ). رجوع به قد شود. || ج ِ قَدّ، بمعنی دراز از هر چیزی و پوست بزغاله و قدر و اندازه و قامت مرد. ( منتهی الارب ). رجوع به قد شود.
فرهنگ فارسی
جمع قد بمعنی ظرف چرمین و تازیانه و دوال از پوست ناپیراسته .