اقحاف
لغت نامه دهخدا
- امثال :
رماه باقحاف رأسه ؛ وقتی گویند که خاموش کنند کسی رابه آوردن بلا و سختی بر وی و یا آنکه او را زبون و تباه کرده و یا از آهنگ و حاجت وی بازداشته باشند. ( ناظم الاطباء ).
اقحاف. [ اِ ]( ع مص ) سنگریزه در خانه فراهم آورده بر آن رخت خانه داشتن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید