اقحاف

لغت نامه دهخدا

اقحاف. [اَ ] ( ع اِ ) ج ِ قِحْف ، بمعنی کاسه سر و آنچه شکسته و جدا گردد از کاسه سر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
- امثال :
رماه باقحاف رأسه ؛ وقتی گویند که خاموش کنند کسی رابه آوردن بلا و سختی بر وی و یا آنکه او را زبون و تباه کرده و یا از آهنگ و حاجت وی بازداشته باشند. ( ناظم الاطباء ).

اقحاف. [ اِ ]( ع مص ) سنگریزه در خانه فراهم آورده بر آن رخت خانه داشتن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

سنگریزه در خانه فراهم آورده بر آن رخت خانه داشتن .

پیشنهاد کاربران

بپرس