اقتناص

لغت نامه دهخدا

اقتناص. [اِ ت ِ ] ( ع مص ) شکار کردن. ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ) ( ناظم الاطباء ) : اولیای دولت را بر اقتصاص و اقتناص او تحریض داد. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
کی دهد زندانیی در اقتناص
مرد زندانی دیگر راخلاص.
مولوی.
|| کسب کردن. ( غیاث اللغات از کنز و لطائف ) ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - شکار کردن . ۲ - اسارت .

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] (مص م . ) ۱ - شکار کردن . ۲ - کسب کردن .

فرهنگ عمید

۱. شکار کردن.
۲. [مجاز] کسب کردن.

پیشنهاد کاربران

بپرس