اقتراف

لغت نامه دهخدا

اقتراف. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) ورزیدن. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). کسب کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( ترجمان القرآن ). || گناه آوردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). گناه کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) : بجرایم و آثام که در ایام ماضیه و شهور سالفه اقتراف کرده بود در مقام خجالت و ندامت اعتراف نمود. ( جهانگشای جوینی ). || متهم شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( تاج المصادر بیهقی ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - ورزیدن . ۲ - گناه کردن . ۳ - کسب کردن .

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) کسب کردن ، کسب معاش کردن . ۲ - (مص ل . ) گناه کردن . ۳ - به جا آوردن . ۴ - وزیدن .

فرهنگ عمید

۱. کسب کردن.
۲. گردآوردن مال.
۳. گناه کردن.
۴. متهم شدن.

پیشنهاد کاربران

اقتراف در اصل از قرف ( بر وزن حرف ) به معنی کندن پوست اضافی از درخت یا پوستهای اضافی از زخم است که گاه مایه پیراستن و بهبودی می گردد ، این کلمه بعدا در اکتساب به کار رفته اعم از اینکه اکتساب خوبی باشد یا بدی .
ولی به گفته راغب این واژه در بدیها بیش از خوبیها به کار می رود .
انجام و ارتکاب

بپرس