- اقتراح کردن ؛ درخواستن. طلبیدن :
ادب را برسمش کنند اقتراح
خرد را به رایش کنند امتحان.
عنصری.
از بهر بزرگ زادگی توکه دست تنگ شده ای و بر ما اقتراحی کنی ترا حقی گزاریم. ( تاریخ بیهقی ).ازو عقل در فضل کرد اقتراحی
وزو بخت در جود کرد امتحانی.
معزی.
|| به تحکم از کسی چیزی را خواستن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). خواستن چیزی بی تأمل و فکر. ( آنندراج ). || در وقت و بی اندیشه گفتن و از خود برآوردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بی اندیشه سخن گفتن. ( آنندراج ). || نو پیدا کردن چیزی را بی آنکه آنرا از کسی شنیده باشند. || برگزیدن چیزی را و اختیار کردن. || سوار شدن شتری را که هنوز بر وی سوار نشده باشند. || در جای بی آب چاه کندن. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || تمام دندان شدن ستور. ( منتهی الارب ).