اقتحام

لغت نامه دهخدا

اقتحام. [ اِ ت ِ ] ( ع مص ) بعنف در کاری شدن. ( ترجمان القرآن ) ( تاج المصادر بیهقی ). بی اندیشه در کاری درآمدن. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) : فرمود که ای غافلان ورای این ترکان قومی اند در انتقام و اقتحام لجوج. ( جهانگشای جوینی ).
نه در طریقه رندی حریص باید بود
نه در صلاح و ورع اقتحام باید کرد.
قاآنی.
|| بسختی درافتادن. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || خرد و خوار شمردن کسی را. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). حقیر داشتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر ). || فروشدن ستاره. || بناگاه درآمدن بجایی. || بر ناقه برجستن گشن بی آنکه رها کنند او را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || ستم کردن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

بی اندیشه درامری داخل شدن، نیندیشیده بکاری پرداختن، خودرابسختی ومشقت انداختن ، خوارشمردن کسی را
۱ - ( مصدر ) در آمدن بی اندیشه در امری داخل شدن . ۲ - خود را بسختی در افکندن خویشتن را بمشقت انداختن بسختی در افتادن : اقتحام معارک . جمع : اقتحامات .

فرهنگ معین

(اِ تِ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - بدون اندیشه دست به کاری زدن . ۲ - خود را در سختی انداختن . ج . اقتحامات .

فرهنگ عمید

۱. بی اندیشه در امری داخل شدن، نیندیشیده به کاری پرداختن.
۲. خود را به سختی و مشقت انداختن.
۳. کسی را خوار شمردن.

پیشنهاد کاربران

غلبه - قدرت بازو
وقاحت - جسارت
افتادن ( حقیقی یا مجازی )
مطلق قرار گرفتن
افتادن ندانسته و گاهی ناگهانی

بپرس