اقالت

لغت نامه دهخدا

اقالت. [ اِ ل َ ] ( ع مص ) برانداختن بیع. ( ناظم الاطباء ).فسخ کردن. اقالة. مأخوذ از قیل ، فسخ بیع نمودن و برانداختن بیع. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) :
ما را دگر معامله با هیچکس نماند
بیعی که بی حضور تو کردیم اقالت است.
سعدی.
|| گذاشتن گناه و دور کردن لغزش را. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) : عثرت سخن را اقالت نیست. ( مقامات حمیدی ). رکن الدین واسطه شد تا جرایم آن قوم را به اقالت مقابل فرمود. ( جهانگشای جوینی ). رجوع به اقالة شود.

اقالة. [ اِ ل َ ] ( ع مص ) در نیمروز آب خورانیدن شتران را. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). || بیع را فسخ کردن یعنی بعد از فروختن چیزی خریدار و فروشنده برضای یکدیگر از اراده بیع درگذرند. ( غیاث اللغات ). برانداختن بیع. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). اقاله در لغت ، اسقاط و رفع است و در اصطلاح شرع ، رفع بیع سابق است. گویند از قول مشتق است و همزه برای ازاله است چون اشکیت و معنی آن ازاله قول سابق است و آن با دو لفظ ثابت میشود یکی ماضی دیگر مستقبل چنانکه یکی گوید اقلنی دیگری گوید اقلت. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ).
- اقاله خواستن ؛ برانداختن بیع و فسخ بیع را خواستن از بایع و مشتری. ( از ناظم الاطباء ).
- اقاله کردن ؛ برانداختن و رد کردن بیع و فسخ نمودن آن. ( ناظم الاطباء ).
|| گذاشتن گناه و دور کردن لغزش را. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). از گناه درگذشتن. ( غیاث اللغات ). || بربستن بر کسی سخنی که او نگفته. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || موقوف کردن اراده. ( غیاث اللغات از منتخب و شرح مقامات حریری ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - بهم زدن فسخ کردن بیع بر هم زدن معامه . ۲ - بخشیدن . ۳ - ( اسم ) گذشت .
برانداختن بیع فسخ کردن

فرهنگ معین

(اِ لَ ) [ ع . اقالة ] (مص م . ) نک اقاله .

پیشنهاد کاربران

بپرس