اقارب

/~aqAreb/

مترادف اقارب: اقوام، بستگان، خویشاوندان، فامیل، نزدیکان، وابستگان

متضاد اقارب: بیگانگان

برابر پارسی: نزدیکان، خویشان، بستگان

معنی انگلیسی:
relatives

لغت نامه دهخدا

اقارب. [ اَ رِ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ قریب. || ج ِ اقرب. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). نزدیکان و خویشان. ( غیاث اللغات ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). خویشان و برادران و تبارنزدیکتر به نسب از جانب پدران. ( ناظم الاطباء ). خویشان و نزدیکان در نسب خواه از طرف پدر باشند یا مادر.( ناظم الاطباء ) : فضله مکارم ایشان به ارامل و پیران و اقارب و جیران میرسد. ( گلستان سعدی ).
- امثال :
الاقارب کالعقارب ؛ نزدیکان چون عقربند ( در گزندگی )؛ از ماست که بر ماست.

فرهنگ فارسی

نزدیکتران، خویشان، بستگان، نزدیکان، جمع اقرب
( صفت اسم ) جمع اقرب خویشان نزدیکان بستگان .

فرهنگ معین

(اَ رِ ) [ ع . ] (ص . اِ. ) جِ اقرب ، خویشان ، نزدیکان .

فرهنگ عمید

١. = اقرب
۲. خویشان، بستگان، نزدیکان.

جدول کلمات

نزدیکان

پیشنهاد کاربران

خاصگان
نزدیکان، خویشان، بستگان.
اینطور به نظر می رسد که بایستی با شخص نسبت خونی داشته باشند.
جمعِ اقرب

بپرس